منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 894
:: کل نظرات : 1

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 2
:: تعداد اعضا : 24

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 43
:: باردید دیروز : 55
:: بازدید هفته : 432
:: بازدید ماه : 1340
:: بازدید سال : 3313
:: بازدید کلی : 102933
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
پنج شنبه 29 / 7

 

بیش‌تر کودکان، با طرح سوال‌های غیرمنتظره درباره‌ موضوعات مختلفی از جمله خدا، موجب شگفتی بزرگسالان می‌شوند.
مشکل بسیاری از کودکان، این است که والدین‌شان، انرژی آن‌ها را صرف همه چیز، از کلاس‌های هنری و ورزشی گرفته تا رایانه می‌کنند، اما از درس ایمان غافل‌اند. آن‌ها فراموش می‌کنند که آن‌چه می‌گویند و عمل می‌کنند یا نمی‌گویند و عمل می‌کنند، تاثیر ماندگاری بر کودک می‌گذارد.  
 
چطور به  زندگی کودکان رنگ معنویت بزنیم؟ بهترین راه ارتقای زندگی معنوی کودکان، راحت و آشکار حرف زدن درباره خداست. اصل کلی که بیش‌تر کارشناسان آن را تایید می‌کنند، این است که بگذارید بچه‌ها، گفت‌وگو را هدایت کنند و بعد، با سوال کردن شما، موضوع را پی‌گیری کنید. حرف زدن درباره خدا، به این دلیل بااهمیت است که می‌تواند بهترین راه برآوردن مهم‌ترین نیازهای کودکان باشد؛ زیرا کودکان، بیش از بزرگسالان، خود و اطرافیان‌شان را به تکیه‌گاه قوی و مهربانی نیازمند می‌دانند که قادر است همه آرزوهای آن‌ها را برآورده کند. فایده دیگر صحبت کردن درباره خدا، این است که همه چیز را در دنیا توضیح می‌دهد، زیبایی طبیعت، تولد نوزاد یا مرگ یک دوست که با این توضیح- مرتبط کردن رویدادهای طبیعی به خدا نوعی احساس شگفتی نیز همراه است؛ زیرا روح کودک، دنبال عجایب و اسرار می‌گردد و زمانی که برای پرسش‌های کلیدی خود، پاسخی منطقی می‌یابد، احساس آرامش می‌کند. گرچه کودکان نوپا، كوچك‌تر از آن هستند که مفاهیم مبهم معنوی را درک کنند، اما آن‌قدر بچه نیستند که نتوانند کلماتی را درباره خدا یاد بگیرند. طعم حضور خدا را به کودک بچشانیم این سوال غلط است که: «چطور کودکم را وادار کنم به خدا اعتقاد پیدا کند؟» پرسش صحیح این است که: «چه‌طور به او نشان دهم که خدا، در زندگی‌اش حضور دارد؟» حدود سه یا چهار سالگی، بچه‌ها، نام خداوند را یاد می‌گیرند. کودک، ابتدا، دنبال قوی‌ترین فرد است و چون از نوزادی، مادر، نیازهایش را رفع کرده، می‌پندارد که مادر، محکم‌ترین تکیه‌گاه است، ولی خیلی زود می‌فهمد که مادر، از خیلی چیزها می‌ترسد و چون پدر از آن‌ها نمی‌ترسد، پدر را تکیه‌گاه و قوی‌ترین آدم می‌یابد، ولی پدر هم از بعضی چیزها می‌ترسد. در این زمان است که از ما می‌پرسد: «چه کسی قوی‌ترین است؟» به او می‌گوییم: «خدا». این خدا کجاست؟ به او می‌گوییم: «بزرگ‌تر که شدی، برایت می‌گویم.» چون کودک سه، چهار ساله، در مرحله تفکر ابتدایی است، فقط آن‌چه را می‌بیند، قبول دارد. بنابراین نمی‌توان به او گفت: «خدا نادیدنی است و همه جا هست.» خدای دوست داشتنی 5 سالگی در فاصله سنی سه تا پنج سالگی، کودکان، خدا را شبیه انسانی می‌دانند که به آن‌ها اتومبیل یا اسباب‌بازی می‌دهد و مراقب همه چیز است؛ موجودی دوست‌داشتنی. چنین برداشتی، به چنین پرسش‌هایی می‌انجامد: «آیا خدا می‌خوابد؟ خدا برای تعطیلات کجا می‌رود؟ خدا کجا زندگی می‌کند؟» اگر به او بگویید: «اگر بدرفتاری کنی، خدا عصبانی می‌شود»، او، پدری عصبانی را مجسم می‌کند که آماده است برای جزیی‌ترین تخطی، او را تنبیه کند. migna.ir به‌تدریج که بزرگ‌تر شد، باید خدا را به او چنان معرفی کنیم که بچه‌ها، از او خوش‌شان بیاید. از لطف و کرم خدا، مهربانی، قدرت خدا، بخشش و زیبایی‌دوستی او می‌گوییم. درباره بهشتی که به نیکوکاران وعده داده، سخن می‌گوییم و اگر ضرورت خاصی پیش آمد،درباره جهنم  به زبانی ساده برایش توضیح می دهیم.

:: بازدید از این مطلب : 370
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
پنج شنبه 29 / 7


 سرنوشت نهايي انسان سرانجام بهشت و يا دوزخ است، اين پايان قيامت و ابتداي زندگي نوين است بهشت يعني کانون انواع نعمتهاي معنوي و مادي و دوزخ يعني کانون انواع رنجها و شکنجه ها و سختيها، آيات و احاديث بسياري درباره صفات بهشت و بهشتيان و نعمتهاي مختلف آن آمده است اين نعمتها روحاني و جسماني است و قبلا بيان شد که معاد جسماني و روحاني است و بايد جسم و روح بهره مند گردند.
فقط فهرستي از اين نعمتها را بيان مي کنيم.
نعمتهاي جسماني:
1 ـ باغهاي بهشتي: که در بيش از يکصد آيه قرآن مجيد تعبير جنت و جنات و ... آمده است، باغهايي که قابل مقايسه با باغهاي دنيا نيست و اصلا براي ما قابل درک نيست.
2 ـ قصرها بهشت: تعبيرهايي مانند و مساکن طيبه مي فهماند که محل سکونت بهشتيان تمام مزايا را دارد.
3 ـ فرشها و تختهاي گوناگون: از نعمتهاي جالب بهشت فرشهاي زيبا و دل انگيز است که با تعبيرهاي مختلف نقل شده است.
4 ـ غذاهاي بهشتي: از مجموع آيات قرآن استفاده مي شود که غذاهاي بهشت کاملا متنوع است و جمله مما يشتهون (از هر نوع بخواهند) معناي وسيعي دارد و قسمت عمده آن ميوه هاي مختلف است.
5 ـ شرابهاي طهور: نوشيدنيهاي بهشت کاملا متنوع و نشاط آفرين است و به قول قرآن لذه للشاربين (مايه لذ نوشندگان است) و هميشه تازه و هيچ وقت طعم آن تغيير نمي کند، زلال و خوشبو است.
6 ـ لباسها و زينتها: لباس زينت مهمي براي انسان است به تعبيرهاي مختلفي از لباسهاي اهل بهشت (در آيات و احاديث) توصيف شده است که همه حکايت از زيبايي و جذابيت آن مي کند.
7 ـ همسران بهشتي: همسر شايسته وسيله آرامش انسان است بلکه اساس لذت روحاني هم هست در قرآن و احاديث معصومين عليهم السلام به تعبيرهاي مختلف از اين نعمت بهشت سخن به ميان آمده است و از آن توصيف بسيار شده است يعني همسران بهشتي داراي تمام امتيازات ظاهري و باطني هستند.
8 ـ هر چه بخواهند: فيها ما تشتهيه الانفس و تلذ الاعين (در بهشت آنچه دل مي خواهد و چشم از آن لذت مي برد موجود است) اين بالاترين تعبيري است که درباره نعمتهاي بهشت آمده است يعني همه لذتهاي جسمي و روحي هست.
لذات روحاني
نعمتهاي روحاني بهشت به مراتب از لذتهاي مادي و جسماني والاتر و پرشکوه تر است ولي از آنجا که نعمتهاي معنوي معمولا در وصف نمي گنجد (يعني گفتني و شنيدني نيست بلکه رسيدني، يافتني و چشيدني است) لذا در قرآن و احاديث غالبا سر بسته به آن اشاره شده است بطور فشرده و خلاصه:
1 ـ احترام مخصوص: از هنگام ورود به بهشت استقبال فرشتگان و احترامات ويژه آغاز مي شود و از هر دري فرشته ها وارد شده و مي گويند سلام بر شما به جهت صبر و استقامتتان چه عاقبت خوبي پيدا کرديد.
2 ـ محيط آرامش: بهشت دار السلام است، خانه امن و امان است: ادخلوا الجنه لا خوف عليکم و لا انتم تحزنون (داخل بهشت شويد که ديگر هيچ ترس و هيچ غصه اي بر شما نخواهد بود). 1
3 ـ دوستان و همراهان باوفا: يکي از بهترين لذات روحاني بهره مند شدن از دوستان باصفا و با کمال است آنچه قرآن تعبيرش چنين است ... و حسن اولئک رفيقا ... (چه رفيقان خوبي اين فضل و مرحمت خداوند است).
4 ـ برخوردهاي آميخته از محبت: در بهشت صفا و صميميت و محبت فشا را پر نشاط مي کند هيچ سخن بيهود اي نيست فقط سلام است، في شغل فاکهون (سرگرميهاي خوشحال کننده دارند).
5 ـ نشاط و خوشحالي فوق العاده: تعريف في وجوههم نضره النعيم (در چهره هاي آنان طراوت و نشاط نعمت را مي بيني) 2، وجود يومئذ مسفره ضاحکه مستبشره (صروتهايي که در آن روز نوراني، گشاده، خندان و مسرور است).3
6 ـ احساس خشنودي خداوند: لذت درک رضاي محبوب از بزرگترين لذتهاي معنوي است در آيه 15 سوره آل عمران بعد از ذکر باغهاي رسبز بهشتي و همسران پاکيزه مي فرمايد: و رضوان من الله (خشنودي خداوند) رضي الله عنهم و رضوا عنه ذلک الفوز العظيم (هم خداوند از آنها خشنود است و هم آنها از خداوند، اين است رستگاري بزرگ). 4
7 ـ ابديت و جاودانگي نعمتهاي بهشتي: هميشه ترس و نگراني از زوال و نيستي است اما بهشت و نعمتهايش جاودانه است هرگز ترس زوال نيست و اين ارزش فوق العاده اي است اکلها دائم و ظلها (ميوه ها و خوردنيها و سايه اش هميشگي است). 5
8 ـ آنچه در تصور نمي گنجد: فلا تعلم نفس ما اخفي لهم من قره اعين (هيچکس نمي داند چه پاداشهايي که موجب روشني چشمها است براي آنها نهفته شده است) و به قول پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم آنچه هيچ چشمي نديده و هيچ گوشي نشنيده و به هيچ قلبي خطور نکرده است در بهشت موجود مي باشد. 6
دوزخ و دوزخيان
جهنم کانون قهر و غضب الهي است، عذابهاي جهنم جسماني و روحاني است و اگر کسي فقط به مجازاتهاي روحي و معنوي تفسير کند بخشي عظيمي از آيات قرآن را ناديده گرفته است در بحث معاد جسماني و روحاني بيان شد که معاد جسماني و روحاني است پس بهشت و جهنم هم چنين است.
عذابهاي جسماني دوزخيان
1 ـ شدت عذاب: عذاب جهنم به اندازه اي شديد است که شخصي گنهکار دوست مي دارد فرزندان، همسر، برادر، دوست، قبيله و حتي همه روي زمين را فدا کند تا سبب نجاتش شود يود امجرم لو يفتدي من عذاب يومئذ ببنيه و صاحبته و اخيه و فصيلته التي توويه و من في الارض جميعا ثم ينجيه (گنهکار دوست مي دارد فرزندان خود را در برابر عذاب آن روز فدا کند و همسر و برادرش و قبيله اش را که هميشه از او حمايت مي کردند و تمام مردم روي زمين را، تا مايه نجاتش شود). 7
2 ـ غذاها و نوشيدنيهاي دوزخيان: ان شجره الزوم طعام الاثيم کالمهل يغلي في البطون کغلي الحميم (همانا درخت زقوم غذاي گنهکاران است همانند فلز گداخته در شکمها مي جوشد، جوششي چون آب سوزان). 8
3 ـ لباس جهنميان: و تري المجرمين يومئذ في الاصفاد سرابيلهم من قطران و تغشي وجوههم النار (در آن روز گنهکاران را همراه هم در غل و زنجير مي بيني لباسشان اط قطران (ماده چسبنده بدبوي قابل اشتعال) است و صورتهايشان را آتش مي پوشاند). 9 فالذين کفروا قطعت لهم ثياب من نار يصب من فوق روسهم الحميم يصهر به ما في بطونهم و الجلود (پس کسانيکه کافر شدند لباسهايي از آتش بر آنها بريده مي شود و مايعي سوزان و جوشان بر سر آنها مي ريزند چنانچه ظاهر و باطنشان را ذوب مي کند). 10
4 ـ عذابهاي گوناگون: همه چيز جهنم رنگ عذاب دارد زيرا جهنم کانون قهر و غضب است ان الذين کفروا باياتنا سوف نصليهم نارا کلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غيرها ليذوقوا العذاب ان الله کان عزيزا حکيما (همانا کساني که به آيات ما کافر شدند بزودي آنها را در آتشي وارد مي کنيم که هر چه پوستهاي آنها سوخت پوستهاي ديگري به جاي آن قرار مي دهيم تا عذاب را بچشد، خداوند توانا و حکيم است). 11
از مجموع آياتي که درباره عذاب جهنميان آمده، به دست مي آيد که کيفر اهل جهنم به وصف نمي گنجد و بسيار شديد و دردناک است.
عذابهاي روحي
1 ـ غم و اندوه و حسرت بي پايان: کلما ارادوا ان يخرجوا منها من غم اعيدوا فيها و ذوقوا عذاب الحريق (هر زمان بخواهند از غم و غصه هاي جهنم خارج شوند آنها را بر مي گردانند و گفته مي شود بچشيد عذاب سوزان را). 12
2 ـ خواري و ذلت فراوان: و الذين کفروا و کذبوا بآياتنا فاولئک لهم عذاب مهين (و کساني که کافر شدند و آيات ما را تکذيب کردند براي آنها عذاب خوار کننده اي است). 13
در موارد متعددي از قرآن ذلت و خواري اهل جهنم را بيان مي کند همانگونه که آنها در دني مومنين را خوار مي پنداشتند.
3 ـ تحقير و سرزنش بسيار: وقتي دوزخيان مي گويند پروردگارا ما را از دوزخ خارج کن اگر به اعمال گذشته برگرديم قطعا ستمگريم، به آنها گفته مي شود: اخسئوا فيها و لاتکلمون (دور شويد در دوزخ و با من سخن نگوييد). 14
اين تعبير اخسا جمله اي است که هنگام دور ساختن سگ به کار مي رود و اين جمله براي تحقير ستمگران و گنهکاران است.
4 ـ جاودانگي عذاب و کيفر: و من يعص الله و رسوله فان له نار جهنم خالدين فيها ابدا (کسي که نافرماني خدا و رسولش کند براي او آتش جهنم است که هميشه در آن خواهد ماند). 15
خلود و هميشگي که براي گروهي از اهل جهنم هست بسيار دردناک و سخت خواهد بود زيرا هر کس در مشکلي بسر مي برد فقط شاديش اميد نجات است اما شدت بيچارگي در موردي است که هيچ اميد نجات نباشد. علاوه به اينها دوري از رحمت خداوند از شديدترين آلام روحي است: فکيف اصبر علي فراقک.
سوال: چگونه مي شود انساني که حداکثر صد سال گناه کرده است هزاران ميليون سال بلکه هميشه عذاب شود البته اين سوال درباره جاودانگي بهشت هم هست ولي آنجا لطف بي پايان خداوند است، عذاب هميشگي چگونه با عدل سازگار است؟چ
جواب: بعضي گناهان مانند کفر اثر طبيعيش عذاب هميشگي است مثلا اگر راننده اي با تخلف از قوانين رانندگي موجب تصادف و مثلا قطع پاها گردد، تخلف او يک لحظه بوده ولي تا آخر عمر از نعمت پاها محروم است يک کبريت کوچک مي تواند شهري را به آتش بکشد اعمال انسان نيز چنين است قرآن مي فرمايد: ولا تجزون الا ما کنتم تعملون (هرگز جزا داده نمي شويد مگر به آنچه عمل کرده ايد). 16 خلود اثر خود عمل است


:: بازدید از این مطلب : 411
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
پنج شنبه 29 / 7

 

 
 
30 کاری که نباید در حق خودتان انجام دهید
 
در اینجا لیستی از 30 کاری را عنوان می‌کنیم که هیچوقت نباید در حق خودتان انجام دهید.
 
1. با آدم‌های نادرست نشست و برخاست نکنید. زندگی کوتاه‌تر از آن است که بخواهید وقتتان را با کسانی بگذرانید که خوشبختی را از شما می‌گیرند. اگر کسی بخواهد که در زندگی‌اش باشید، برای شما جا باز خواهد کرد. نباید برای پیدا کردن جایی در زندگی کسی بجنگید. هیچوقت برای بودن با کسی که ارزش شما را نادیده می‌گیرد اصرار نکنید. و یادتان باشد، آنهایی که در زمان خوشی کنار شما می‌مانند مهم نیستند، مهم کسانی هسند که در ناخوشی‌ها و ناملایمات زندگی کنارتان هستند. آنها دوستان واقعی شما هستند.
2. از مشکلاتتان فرار نکنید. باید با مشکلاتتان روبه‌رو شوید. البته این کار ساده نخواهد بود. هیچکس در دنیا نیست که بتواند همه کارها را بی‌نقص انجام دهد. هیچکدام از ما قادر نیستیم که مدام در حال حل کردن مشکل باشیم. درواقع، ما جوری ساخته شده‌ایم که ناراحت، ناامید و شکست‌خورده شویم. چون این معنی واقعی زندگی کردن است – روبه‌رو شدن با مشکلات، درس گرفتن از آنها، سازگاری و حل آنها به مرور زمان. 
3.  به خودتان دروغ نگویید. به هر کس دیگری در دنیا می‌توانید دروغ بگویید به جز خودتان. زندگی ما زمانی بهتر می‌شود که از فرصت‌ها استفاده کنیم و سخت‌ترین و اولین فرصتی که می‌توانیم از آن استفاده کنیم این است که با خودمان صادق باشیم.
4. نیازهای خودتان را پنهان نکنید. دردناک‌ترین مسئله این است که وقتی شدیداً درگیر دوست داشتن کسی هستید، خودتان را فراموش کنید و یادتان برود که شما هم فردی خاص هستید. بله، باید به دیگران کمک کنید اما به خودتان هم همینطور. اگر قرار باشد که زمانی بیاید که به خودتان برسید و چیزهایی که به آن علاقه دارید را دنبال کنید، آن زمان همین حالاست.
5. سعی نکنید کسی باشید که نیستید.  یکی از بزرگترین چالش‌های زندگی این است که در دنیایی که تلاش می‌کند شما را مثل بقیه کند، خودتان باشید. همیشه کسانی هستند که از شما زیباتر، باهوش‌تر، جوان‌تر، و ... باشند اما این افراد هیچوقت شما نیستند. خودتان را تغییر ندهید تا آدمها دوستتان داشته باشند. خودتان باشید و مطمئن باشید آنهایی که باید، دوستتان خواهند داشت.
6. درگیر گذشته نشوید. اگر بخواهید دوباره و دوباره فصل قبلی کتاب زندگی‌تان را بخوانید، هیچوقت نخواهید توانست فصل جدید زندگیتان را شروع کنید.
7. از اشتباه کردن نترسید. اینکه کاری انجام دهید اما اشتباه کنید ده مرتبه بهتر از این است که هیچ کاری انجام ندهید. هر پیروزی پشت سر خود مجموعه‌ای از شکست‌ها داشته است و هر شکستی پلی به سمت موفقیت است. 
8. خودتان را بخاطر اشتباهات گذشته‌تان سرزنش نکنید. ممکن است فرد نادرستی را در گذشته دوست داشته‌اید و بخاطر مسائل نادرستی گریه کرده‌اید اما هر اتفاق بدی هم که بیفتد، یک چیز مسلم است: اینکه اشتباهات به ما کمک می‌کنند فرد یا چیزهایی را پیدا کنیم که برایمان مناسب هستند. همه ما اشتباه می‌کنیم، دچار مشکل می‌شویم و خیلی وقت‌ها افسوس گذشته را می‌خوریم. اما باید بدانید که شما اشتباهاتتان نیستید، مشکلاتتان هم نیستید و الان اینجایید و قدرت این را دارید که بتوانید روز و آینده‌تان را آنطور که می‌خواهید بسازید. هر اتفاق کوچکی که قبلاً در زندگی‌تان افتاده است شما را برای این لحظه آماده می‌کرده است.
9. سعی نکنید خوشبختی را بخرید. خیلی از چیزهایی که آرزو داریم داشته باشیم گران هستند. اما حقیقت این است که چیزهایی که واقعاً ما را خوشحال و راضی می‌کنند کاملاً رایگان‌اند: مثل عشق، خنده و تلاش در جهت علایقمان.
10. سعی نکنید برای خوشبختی‌تان به دیگران تکیه کنید. اگر با کسی که درونتان است خوشبخت و شاد نباشید، با هیچ رابطه بادوامی هم خوشحال و راضی نخواهید بود. باید ابتدا ثبات زندگی خودتان را بسازید تا بعد بتوانید آن را با کسی قسمت کنید.
11. وقت تلف نکنید. زیاد فکر نکنید چون اینکار فقط مشکل‌تراشی می‌کند. موقعیت‌ها را ارزیابی کنید و تصمیمات قاطع بگیرید. هیچوقت نمی‌توانید چیزی که شهامت رویارویی با آن را ندارید تغییر دهید. پیشرفت نیازمند خطر کردن است. 
12. فکر نکنید آماده‌ نیستید. هیچکس هیچوقت وقتی فرصتی پیش می‌آید، 100% آماده نیست. چون بیشتر موقعیت‌های عالی زندگی ما را مجبور می‌کند که فراتر از محدوده امنمان قدم برداریم و این یعنی احساس راحتی نخواهیم داشت.
13. به دلایل نادرست درگیر هیچ ارتباطی نشوید. روابط باید هوشمندانه انتخاب شوند. تنها بودن خیلی بهتر از این است که با فردی نادرست باشید. هیچ نیازی به عجله کردن نیست. اگر قرار باشد اتفاقی بیفتد، می‌افتد، آن هم در زمان درست خود، با فردی مناسب شما و به بهترین دلایل. زمانی عاشق شوید که آمادگی آن را داشته باشید نه وقتی که تنها هستید.
14. بخاطر اینکه روابط قبلی تان موفقیت‌آمیز نبوده‌اند، روابط جدید را رد نکنید. در زندگی می‌فهمید که ملاقات شما با هر فردی دلیلی دارد. بعضی از آنها آزمایشتان می‌کنند، بعضی از شما سوءاستفاده می‌کنند و بعضی به شما درس می‌دهند. اما از همه اینها مهم‌تر، بعضی از آنها بهترین اتفاق‌ها را برایتان به ارمغان می‌آورند.
15. سعی نکنید با همه رقابت کنید. نگران کارهایی که دیگران از شما بهتر انجام می‌دهند نباشید. سعی کنید هر روز رکورد خودتان را بالا ببرید. موفقیت مبارزه‌ای است بین خودتان و خودتان.
16. به دیگران حسادت نکنید. حسادت هنر شمردن نعمت‌های دیگران به جای نعمت‌های خودتان است. از خودتان بپرسید: "من چه چیزهایی دارم که بقیه حسرت آن را می‌‌خورند؟"
17. دست از شکایت کردن و دلسوزی برای خودتان بردازید. مشکلات زندگی به دلیلی پیش می‌آیند: برای عوض کردن مسیر شما به سمتی که باید بروید. ممکن است همان موقع علت یک اتفاق را نفهمید و ممکن است برایتان خیلی سخت باشد اما اگر به گذشته و اتفاقات بد دیگری که برایتان افتاده بود نگاه کنید، خواهید دید که اکثر آنها شما را به سمت فضا، فرد، تفکر و موقعیت بهتر سوق داده‌اند. پس لبخند بزنید! بگذارید همه بدانند که امروز خیلی قوی‌تر از دیروز هستید.
18. کینه‌توزی نکنید. زندگیتان را با نفرت پیش نبرید چون آخر کار خودتان را خیلی بیشتر از کسانی که از آنها نفرت دارید، اذیت خواهید کرد. بخشش این نیست که بگویید، "کاری که در حق من کردی اشکالی ندارد." بخشش گفتن این است: "من اجازه نمی‌دهم کاری که در حقم کردی خوشبختی من را برای همیشه نابود کند". بخشش بهترین راهکار است. کینه‌ها را دور بریزید، به دنبال آرامش باشید و خودتان را آزاد کنید. و یادتان باشد، بخشش فقط برای دیگران نیست، برای خودتان هم هست. اگر لازم بود، خودتان را هم ببخشید و سعی کنید دفعه بعد بهتر رفتار کنید.
19. نگذارید دیگران شما را تا سطح خودشان پایین بکشند. برای راحتی کسانیکه نمی خواهند خودشان را بالا بکشند، استانداردهایتان را پایین نیاورید.
20. وقتتان را برای توضیح دادن خودتان برای دیگران تلف نکنید. دوستانتان به آن نیازی ندارند و دشمنانتان هم حرف‌های شما را باور نخواهند کرد. همان کاری را بکنید که ته دلتان می‌گوید درست است.
21. هیچوقت بدون وقفه انداختن کاری را پشت سر هم انجام ندهید. وقت نفس کشیدن دقیقاً همان زمانی است که وقتی برای آن ندارید. اگر مدام پشت سر هم به کارتان ادامه دهید، همیشه چیزهای یکسانی به دست خواهید آورد. گاهی لازم است از کارتان دست بکشید تا همه چیز را واضح‌تر ببینید.
22. زیبایی لحظات کوچک را نادیده نگیرید. از چیزهای کوچک لذت ببرید چون یک روز به عقب نگاه می‌کنید و می‌فهمید که چیزهای بزرگی بوده‌اند. بهترین قسمت زندگی‌تان همان لحظات کوچک و بی نام و نشانی است که به کسی که برایتان مهم است لبخند می‌زنید.
23. سعی نکنید همه چیز ایدآل و بی‌نقص باشد. دنیای واقعی به ایدآل‌گراها جایزه نمی‌دهد، به کسانی پاداش می‌دهد که کار انجام می‌دهند.
24. آسان‌ترین راه را دنبال نکنید. زندگی آسان نیست، مخصوصاً وقتی برای به دست آوردن چیز باارزشی برنامه‌ریزی می‌کنید. راه آسان را انتخاب نکنید. کاری غیرعادی انجام دهید.
25. اگر همه چیز بر وفق مرادتان نیست، تظاهر نکنید که اینطور است. هیچ اشکالی ندارد که هر از گاهی خرد شوید. لازم نیست همیشه وانمود کنید که قوی هستید و نیازی هم نیست که مداوم ثابت کنید که همه چیز خوب پیش می‌رود. نگران اینکه بقیه چه فکر می‌کنند هم نباشید. اگر لازم است گریه کنید. هر چه زودتر این کار را بکنید، زودتر قادر خواهید بود دوباره لبخند بزنید.
26. دیگران را بخاطر مشکلاتتان مقصر نکنید. اینکه تا چه اندازه بتوانید به آرزوهایتان دست پیدا کنید به این بستگی دارد که تا چه اندازه مسئولیت زندگی‌تان را قبول می‌کنید. وقتی دیگران را بخاطر اتفاقاتی که برایتان می‌افتد مقصر بدانید یعنی از مسئولیت شانه خالی می‌کنید و به دیگران قدرت نفوذ به آن بخش از زندگی‌تان را می‌دهید.
27. لازم نیست برای همه، همه‌کس باشید. اینکار غیرممکن است و فقط خسته‌تان خواهد کرد. اما لبخند زدن به دیگران می‌تواند  دنیا را تغییر دهد. شاید نه کل دنیا را، ولی دنیای آن آدمها را مطمئناً تغییر خواهد داد.
28. زیاد نگران نباشید. نگرانی مشکلات آینده را حل نخواهد کرد، فقط لذت‌های امروز را هم از شما خواهد گرفت. یک راه اینکه بفهمید چیزی ارزش نگران بودن را دارد یا نه این است که از خودتان بپرسید، "این مسئله در یک سال آینده مهم خواهد بود؟ در سه سال آینده چطور؟ در پنج سال چه؟"  اگر اینطور نبود، پس ارزش نگران بودن را ندارد.
29. روی چیزی که نمی‌خواهید اتفاق بیفتد متمرکز نشوید. روی چیزهایی متمرکز شوید که می‌خواهید اتفاق بیفتند. تفکر مثبت از لازمه‌های هر موفقیت است. اگر هر روز صبح با این فکر بیدار شوید که اتفاقی فوق‌العاده در زندگی‌تان خواهد افتاد، و به آن توجه دقیق کنید، خواهید دید که حق با شما بوده است.
30. قدرناشناس نباشید. زندگی‌تان خوب باشد یا بد، هر روز شکرگزار بخاطر آن از خواب بیدار شوید. مطمئن باشید کسی در جایی دیگر از جهان وضعیتی بسیار بدتر از شما دارد. بجای اینکه به چیزهایی که ندارید فکر کنید، سعی کنید به چیزهایی فکر کنید که دارید و دیگران افسوس آن را می‌خورند.
 

:: بازدید از این مطلب : 566
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
یک شنبه 25 / 7

زن عفيفه

پادشاهى در بالاى قصر خود نشسته بود و رهگذران را تماشا مى كرد.
در ميان عابران زنى زيبا با قامتى موزون و دلربا ديد. در دم به وى دل بست و فريفته جمال او گرديد.
دستور داد تحقيق كنند ببينند زن كيست . پس از رسيدگى گفتند: زن فيروز غلام مخصوص شاه است !
پادشاه به منظور رسيدن به وصال زن ، غلام مخصوص خود را خواست و نامه اى به او داد كه به مقصدى برساند.
فيروز نامه را گرفت و بامداد فردا راهى مقصد شد.
وقتى پادشاه اطلاع يافت فيروز در خانه نيست و به سفر رفته ، وارد خانه شد و به زن زيباى وى گفت با اين كه من پادشاه مملكت هستم به ملاقات تو آمده ام !
زن گفت : من از اين ملاقات پادشاه به خدا پناه مى برم ! سپس چند شعر عربى به اين مضمون خواند:
-
من آب شما را بدون اينكه بنوشم ترك مى كنم
زيرا افرادى كه آنرا بنوشند زياد است !
-
هنگامى كه مگس در ظرف غذائى افتاد،
من از خوردن آن دست مى كشم با اين كه به آن ميل دارم !
-
شيرها از نوشيدن آبى كه سگان ،
در آن پوزه زده اند پرهيز مى كنند
-
شخص بلند نظر با شكم گرسنه بر مى گردد،
و حاضر نمى شود كه از غذاى مرد سفيه استفاده كند.
سپس زن گفت : اى پادشاه مى خواهى از ظرف غذائى بخورى كه سگ در آن پوزه زده و از آن خورده است ؟! شاه از اين سخن شرمگين شد و از خانه بيرون رفت . چنان شرمنده و ناراحت شده بود كه يك لنگ كفش خود را جا گذاشت و فراموش كرد بپوشد!
اتفاقا لحظه بعد فيروز وارد خانه شد. چون وقتى از شهر بيرون آمد و مسافتى را طى كرد به ياد آورد كه نامه شاه را در خانه جا گذاشته است ، از اين رو برگشت تا نامه را بردارد.
همين كه فيروز به خانه آمد و كفش پادشاه را در آنجا ديد، مات و مبهوت شد.
پس از مدتى متوجه شد كه نيرنگى در كار بوده ، و سفر او نيز ساختگى است .
در عين حال چاره نبود، فرمان پادشاه است و بايد اجرا شود!
فيروز نامه را گرفت و روانه مقصد شد. بعد از بازگشت از سفر، پادشاه او را نواخت و يكصد سكه زر به وى داد. همين معنى نيز سوءظن او را تشديد كرد.
فيروز كه در وضع روحى بسيار بدى قرار داشت تصميم گرفت زن را به خانه پدر و برادرش بفرستد.
به همين جهت جهيزيه زن به اضافه لباس هاى تازه اى به او بخشيد و او را روانه خانه پدرش نمود.
پس از مدتى برادرزن به فيروز گفت : علت فرستادن خواهرم به خانه پدر و رنجش تو از وى چيست ؟
چون فيروز جوابى نداد او را نصيحت كرد كه همسرش را به خانه برگرداند.
ولى هر بار كه برادرزن در اين خصوص با وى گفتگو مى كرد، فيروز سكوت مى نمود و در بردن همسرش سهل انگارى مى ورزيد.
سرانجام برادرزن از وى به قاضى شهر شكايت نمود و او را به محاكمه كشيد. شاه كه مترصد وضع اين زن و شوهر بود و مى دانست غلام مخصوصش متوجه شده و از همسرش كينه اى به دل گرفته است ، وقتى كار به محكمه قاضى كشيد، بدون اينكه فيروز متوجه شود دستور داد قاضى رسيدگى به دعواى آنها را در حضور او انجام دهد.
در محكمه قاضى ، برادرزن كه شاكى بود گفت : باغى به اين مرد اجاره داده ام كه چشمه آب در آن جارى و در و ديوار آن آباد و درختانش ثمردار بود. ولى اين مرد ميوه آنرا خورد و درختان را از ميان برد و چشمه را كور كرد و پس از خرابى ، آنرا به من پس داده است !
فيروز در دفاع از خود گفت : من باغ را صحيح و سالم بهتر از روزى كه به من داد به او مسترد داشته ام . برادرزن گفت : از او سؤ ال كنيد چرا آنرا برگردانيده است ؟
فيروز گفت : من از باغ ناراحتى نداشتم ، ولى روزى كه وارد آن شدم جاى پاى شيرى را در آن ديدم ، مى ترسم اگر آنرا نگاه دارم آسيبى از شير به من برسد! از اينرو آنرا بر خود حرام كردم .
پادشاه كه تا آن لحظه ساكت بود و به مرافعه ايشان گوش مى داد، در اين جا گفت :
اى فيروز! با خاطر آسوده و خيال راحت برگرد به باغ خود كه هر چند شير وارد باغ تو شد، ولى به خدا هرگز متعرض آن نگرديد و به برگ و ميوه آن آسيبى نرسانيد! او فقط يك لحظه در آنجا توقف كرد و برگشت !!
به خدا هيچ شيرى ، باغى مانند باغ تو نديده است كه خود را از بيگانه حفظ كند! چون سخن شاه به اينجا رسيد و تواءم با سوگند بود، فيروز باور كرد و با سابقه پاكى كه از زن خود داشت متوجه شد كه وى واقعا زنى پاكدامن و با وفاست ، و در آن لحظه حساس دامن خود را از آلودگى حفظ كرده ، و خطر را برطرف نموده است .
بدين لحاظ با آرامش خاطر و طيب نفس زن را به خانه برگردانيد و زندگى را از سر گرفتند.
قاضى و برادرزن و حضار مجلس نيز موضوع را دريافتند و همگى بر وفا و پاكدامنى و خود نگاهدارى زن آفرين گفتند


:: بازدید از این مطلب : 442
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
یک شنبه 25 / 7

آدم لئیم و خسیس

عربى بدوى گرسنه از باديه برآمد، بر لب آبى رسيد ديد كه عربى ديگر انبان پر گوشت از پشت باز كرده و سر آن بگشاده و پاره پاره نان و گوشت بيرون مى آورد و مى خورد. بدوى آمد در برابر وى بنشست .
عرب در اثناى چيز خوردن سر برآورد و عربى را در برابر خود نشسته ديد. گفت : يا اخى ! از كجا مى آئى ؟ گفت : از قبيله تو.
گفت : بر منازل من گذر كردى ؟
گفت : بلى بسى معمور و آبادان ديدم .
عرب مبتهج شد و گفت : سگ مرا كه بقاع نام دارد ديدى ؟
گفت : رمه تو را عجب پاسبانى مى كند كه از يك ميل راه گرگ را مجال آن نيست كه پيراهن آن رمه گردد.
گفت : پسرم خالد را ديدى ؟
گفت : در مكتب پهلوى معلم نشسته بود و به آواز بلند قرآن مى خواند.
گفت : مادر خالد را ديدى ؟
گفت : بخ بخ مثل او در تمام حى  زنى نيست كه به كمال عفت و طهارت و غايت عصمت و خدارت
گفت : شتر آبكش مرا ديدى ؟
گفت : بغايت فربه و تازه بود، چنانكه پشتش به كوهان برابر شده بود.
گفت : قصر مرا ديدى ؟
گفت : ايوان او سر به كيوان رسانيده بود، و من هرگز عالى تر از آن بنائى نديده ام .
عرب چون احوال خانمان معلوم كرد و دانست كه هيچ مكروهى نيست به فراغت نان و گوشت خوردن گرفت ، و بدوى را هيچ نداد و بعد از آنكه سير بخورد، سر انبان محكم ببست .
بدوى ديد كه خوشامد گفتن او نتيجه نبخشيد ملول شد. در اين محل سگى آنجا رسيد. صاحب انبان استخوانى كه از گوشت مانده بود، پيش او انداخت و برخاست تا انبان به پشت بر كشد و برود.
بدوى بى طاقت شد و گفت : اگر سگ تو بقاع  زنده مى بود، راست به اين سگ مى مانست .
عرب گفت : مگر بقاع من مرده است ؟
گفت : بلى ، در پيش من مرد، بقاى عمر تو باد!
پرسيد: كه سبب آن چه بود؟
گفت : از بسكه شش شتر آبكش تو بخورد كور شد، بعد از آن بمرد.
عرب گفت : شتر آبكش مرا چه آفت رسيده بود كه بمرد؟
گفت : او را در تعزيت مادر خالد كشتند.
عرب گفت : مگر مادر خالد بمرد؟
گفت : بلى .
عرب گفت : سبب مردن او چه بود؟
گفت : از بسكه نوحه مى كرد و سر بر گور خالد مى كوفت مغزش خلل يافت .
گفت : مگر خالد بمرد؟
گفت : بلى
گفت : سبب مردن او چه بود؟
گفت : قصرى و ايوانى كه ساخته بودى به زلزله فرود آمد، و خالد در زير آن بماند.
عرب كه اين اخبار موحشه استماع نمود، انبان نان و گوشت به صحرا افكند، و با واويلاه ، و اثبوراه ، راه باديه گرفت .
بدوى انبان را بربود و فرار نمود و به گوشه اى رفت و بقيه نان و گوشت را بخورد، و به جاى دعاى طعام گفت : ع ع ع » لا ارغم الله الاانف اللئام «ع ع ع ع . يعنى : خاك آلوده مگر دانا و خداى مگر بينى لئيمان را.


:: بازدید از این مطلب : 517
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
یک شنبه 25 / 7

رها نیستم؛ ولی رهایی را دوست دارم. آن سر سوزن ذوق هم ندارم که بخواهم این ثانیه‌ها را همراه با یادِ یادواره‌ای لطیف در ذهنتان حک کنم. فقط می‌گویم یکدیگر را صدا بزنیم، بشنویم و بفهمیم ... پایان . . . کجا میروید؟ قسم میخورم پایان دنیا نیست، فقط پایان این نبشته است ... به امید دیدار


:: بازدید از این مطلب : 367
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
شنبه 24 / 7


روایت شده از جابر بن عبدالله انصارى که گفت: در مسجد کوفه داخل شدم، در حالى که امیرالمؤمنین علیه السلام با انگشتان مبارک خود مى نوشت و تبسم مى فرمود.

گفتم: یا امیرالمؤمنین علیه السلام چه چیز شما را به خنده آورده است؟

فرمود: عجب دارم از آن که این آیه را مى خواند، ولى به حق، به آن معرفت ندارد.

گفتم: کدام آیه فرمود: الله نور السَموات و الارض، تا آخر مثل نوره کمشکوة، مشکوة محمد صلی الله علیه و آله و سلم است .

فیها مصباح، منم مصباح .

زجاجة الزجاجة حسن و حسین علیه السلام هستند.

کانها کوکب درى على بن الحسین علیه السلام.

و یوقد من شجرة مبارکة محمد بن على علیه السلام است.

زیتونه، جعفر بن محمد علیه السلام است

لا شرقیه موسى بن جعفر علیه السلام است.

ولا غربیه على بن موسى الرضا علیه السلام است.

یکاد زیتها یضء محمد بن على علیه السلام است.

لو لم تمسسه نار على بن محمد علیه السلام است .

نور على نور حسن بن على علیه السلام است.

ویهدى الله لنوره من یشاء قائم مهدى ارواحنا له الفداء است (1)

در پاره اى از اخبار معراج آمده است که نور آن حضرت، در عالم اظله میان انوار ائمه علیه السلام مانند ستاره اى درخشان بود در بین سایر کواکب . (2)

(1) سوره نور. نجم الثاقب باب دوم


:: بازدید از این مطلب : 560
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
این وبلاگ برای معرفی طایفه سادات صحیح النسب میرسالاری طراحی گردید .در این وبلاگ اداب ورسوم ،مطالب تاریخی،معرفی شخصیت هاو...........می پردازیم
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
نظر سنجی

نظر شمادرباره هیئت امنای امامزاده میرسالار(ع)

پیوندهای روزانه