منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 894
:: کل نظرات : 1

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 2
:: تعداد اعضا : 24

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز :
:: باردید دیروز :
:: بازدید هفته :
:: بازدید ماه :
:: بازدید سال :
:: بازدید کلی :
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
سه شنبه 31 / 1

 

بازیکنان تیم جوانان فولاد خوزستان در فصل 1393-1392

پیراهن

نام و نام خانوادگی

تولد

باشگاه قبلی

پست

40

محمد برهاني

1373

نفت آبادان

 

1

فرزاد طيبي پور

1375

استقلال اهواز

 

33

معين جوانبخت

1374

فولاد

 

10

رضا كرملا چعب

1376

فولاد

 

8

علي هزامي

1374

فولاد

 

21

ساسان جعفري

1375

فولاد

 

9

كميل حق زاده

1375

فولاد

 

7

محمد ياسيني

1376

فولاد

 

19

سينا مريدي

1375

فولاد

 

2

شاهين عباسيان

1376

فولاد

 

23

عليرضا ناصري فرد

1374

فولاد

 

22

علي شكوهي نسب

1373

فولاد

 

5

محمدرضا شيرزادي

1374

فولاد

 

4

آرمين سبحاني

1375

آبيدركردستان

 

24

هادي حبيبي نژاد

1374

پتروشيمي بندر

 

14

سجادخوگر

1375

پژمان پارسه

 

11

بهمن جهان تيغ

1373

فولاد

 

13

سيد جمال ميرسالاري

1374

كارون خوزستان

 

25

ايوب شراكي

1375

فولاد

 

16

ميلاد بدرقه

1373

نفت جنوب

 

20

ماجد گنيوري

1376

فولاد

 

15

رضا نعامي

1376

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
یک شنبه 29 / 1

 نمایش نسخه چاپی

خوش آمدی به زمین ای شروع زیبایی
تو عطر یاسی و نرگس تویی که زهرایی

تو آن طلوع قشنگی که در کنار علی
برای ظلمت شب های مکه آمده ای

اگر چه وصف کمال تو غیر ممکن بود
برای وصف خدا شرح بهترین غزلی

محبوبه حق، از دامان زنی پا به زمین گذاشت که تنها محرم شب های وحی و روزهای رسالت محمد بود. این نورسیده که تمام بلند بالایی «لولاک» را به ارث برده بود، آمد تا آبروی زنانِ قرونِ زنده به گور تاریخ باشد؛ قرن های برباد رفته ای که تجلی لطافت خدا را در صورت، عطوفت زن، انکار کرده بود و دست های هرزه اش، به خون تمام دختران زمین آلوده بود.

عصمت، در لباس زنی به دنیا آمد که تمام تاریخِ تا امروز، در قامتِ توحید و آزادگی او حیران شده است و یازده خورشید روشن گر ابدی، از دامان پرستاره او، به معراج رفته اند.

تو آمدی و به زن آبرو بخشیدی و گستره ای بی پایان از مقام یک بانو را در برابرش گشودی. کدام زن چون تو به جهان، نور پاشید و کدام بانو هماند تو بوی خدا می داد؛ آن سان که خورشید به همه سوی، نور می پاشید و جایی از زمین را از روشنایی و گرمای خود، تهی نمی خواهد؟

نام تو، ریشه شر را خشکاند و آتش دوزخ را سر کرد بر پیروان طریقه رستگاری. خانه وحی، با درخشش نام تو، روشن تر شد، تا نشانه ای باشد بر حرمت زن، تا دیگر رنگ چهره ها با شنیدن صدای تولد دختران، کبود نشود؛ تا دیگر سنت های جاهلانه میان دختر و پسر، خطی نکشد به نشانه سعد و نحس.

با آمدنت، زمین، سربلندتر شد. ابلیس، پشیمان شد از اینکه سجده نکرده است به این همه شکوه، به این همه عظمت، به این همه سربلندی. و تو آمدی؛ ناگهان تر از همه باران های بهاری آمدی و بی مضایقه باریدی. مهربان تر از همه باران ها، مهربانی ات فراگیر شد. بعد از تو دیگر هیچ دختری، خواب گورهای دهان گشوده را ندید.

بشارت باد بر اهالی زمین که سیب سرخ بهشت، جوانه زده است!
مقامِ فاطمه بودن فقط لیاقت توست، طلوع کن که محمد رسالت خود را، دگر به واسطه تو، تمام خواهد کرد.
کیست که به دامانت بیاویزد و دستانش از مائده های آسمانی، لبریز نشود؟!
کسیت که نامت را ببرد و بر نهال دلش شکوفه آرامش ننشیند؟
و کسیت که دریچه دلش را به سوی تو بگشاید و آکنده از عطر دلاویز وجودت نگردد؟!

و امروز را روز مادر نیز نام گذاشته اند.
یکی از وظایف مهم دینی و اخلاقی ما، احسان به پدر و مادر است. در قرآن کریم، چندین بار احسان به آنان، توصیه شده است.

تأکید قرآن کریم بر احسان به پدر و مادر نشان از عظمت والای مقام آنان، در فرهنگ اسلامی دارد.
قرآن در وصف حضرت یحیی علیه السلام می فرماید:
وَبَرًّا بِوَالِدَیهِ وَلَمْ یكُنْ جَبَّارًا عَصِیا
او نسبت به پدر و مادرش نیکوکار بود؛ و جبار (و متکبر) و عصیانگر نبود!
«مریم/14»
و از زبان حضرت عیسی علیه السلام حکایت می کند:
وَبَرًّا بِوَالِدَتِی وَلَمْ یجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیا
و مرا نسبت به مادرم نیکوکار قرار داده؛ و جبار و شقی قرار نداده است!
«مریم/32»
از این دو آیه برمی آید که هرکس به پدر و مادرش نیکی نکند، سرکش و بدبخت است.
امیدوارم که خداوند متعال به همه ما توفیق قدردانی از زحمات و محبت های مادران بزرگوار را در حد توان عنایت بفرماید.

در پایان، سالروز ولادت ام ابیها مادر امامت، همسر ولایت و دخت نبوت را خدمت فرزند برومندش امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف، مقام معظم رهبری مدظله العالی و بر تمامی دوستداران حضرتش مخصوصا بانوان بزرگوار سایت تبریک و تهنیت عرض می کنم.
و برای همه مادران عزیز سلامتی و طول عمر و برای آن عزیزانی که به رحمت خدا رفته اند، تقاضای رحمت و مغفرت دارم.


:: بازدید از این مطلب : 686
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
جمعه 27 / 1

  دیروز مورخه 26/1/1393ساعت حدود 11در محور لیکک به بهبهان در اثر سرعت غیر مجاز و عدم توانایی راننده پیکان باردر کنترل وسیله نقلیه وبی تجربه گی ونداشتن  گواهینامه رانندگی منجر به تصادفی گردید که دراین  سانحه جانسوز پسر عموی عزیزم فرهنگی فرهیخته کربلایی سید محمدقاسم سعادت بخش ومادر بزرگوارشان بربال فرشتگان اسمانی گشته اند

هجران ابدی وغم از دست دادن عزیزان سفرکردمان بر قلبهایمان سنگینی می کندوجزپناه بردن به مشیت الهی وطلب غفران چاره ای نیست .بااین وجود حضور پر شور وحق شناسانه مردم بزرگوار از اقشار مختلف از شهرستان های مختلف راارج می نهیم واز صمیم قلب تقدیر وتشکر می نماییم واز خداوند رحمان حضوردر مرکب نورانی امام زمان عج را در عصر ظهور مسئلت می نماییم

 

 

 

 

 

 


:: بازدید از این مطلب : 606
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
شنبه 21 / 1

 شیراز / واحد مرکزی خبر/
مردم میمند فیروزآباد در استان فارس امروز پیکر پدر 2 شهید دوران دفاع مقدس را تشییع کردند. 
سید عطا هاشمی پدر شهیدان سید غلامحسین و سید علی داد در سن 86 سالگی به علت بیماری و کهولت سن ، دار فانی را وداع کرد. 
پیکر پاکش امروز با حضور گسترده مردم و مسئولان در گلزار شهدای روستای امیرسالار میمند در جوار فرزندانش به خاک سپرده شد. 
سید علی داد هاشمی در 15alt

 آبان 61 در منطقه عملیاتی عین خوش به شهادت رسید و سید غلامحسین در سال 61 در عملیات رمضان ، مفقود و پیکر او در سال 79 پس از 18 سال به وطن بازگشت

از طرف جامعه فرهنگی وکانون دانش اموختگان میرسالاری این مصیبت جانسوز را به خانواده معظم هاشمی(میرسالاری) تسلیت عرض می نماییم/ روحش شاد یادش گرامیباد


:: بازدید از این مطلب : 569
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
پنج شنبه 19 / 1

 


:: بازدید از این مطلب : 639
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
دو شنبه 16 / 1

 بنا به اعتقادات ایل بزرگ بختیاری خرس قبلا انسان بوده است انها می گوینند یک زن وشوهری پشم 

گوسفندان خود را درو کرده بودن (چیده بودن)که یک سید هم داشت به خانه انها می امد انها هم از ترس این

 که الان سید می اید واز انها پشم می خواهد زیر پشم ها خود را پنهان میکنند سید که هم انها را دید بود که

 دارن خود را پنهان می کنن ازرده خاطر میشود وبا چوب دستی اش به پشم ها می زند ومیگوید (حیوان کوه

 برو به کوه)وان زن ومرد هم شبیه حیوان می شوند وبه کوه میروند وخرس از این زمان هست که به وجود می اید

 


:: بازدید از این مطلب : 408
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
شنبه 14 / 1

 لبخندتان،

  معجزه شیرینی ست که رؤیای بهشت را

                                                         در دل من زنده می کند

                                                                           .....همیشه بخندید دلبندانم......


:: بازدید از این مطلب : 373
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
شنبه 14 / 1

 

پیامبر اکرم (ص)

  هر کس  صبح  آیة الکرسی بخواند (حتی یک بار)، حقتعالی 2 فرشته مأمور او کند تا اعمال نیک او را در نامه ی  عملش بنویسند و کارهای بد او را محو کنند تا روز دیگر که آیة الکرسی میخواند 

  کسیکه از خانه خارج می شود اگر  آیة الکرسی بخواند، خداوند تبارک و تعالی   70.000 فرشته را مأمور می کند تا هنگامی که به خانه برمیگردد ، برای وی استغفار کنند. 

  هر کس آیة الکرسی را هنگام  وضو  بخواند خداوند ثواب 40 سال عبادت به او عطاء فرموده و 40 حورالعین را تزویج او می گرداند !!!

  هر کس  آیة الکرسی را هنگام   سجده  بخواند،  هرگز هرگز  وارد جهنم نخواهد شد !!

  هر کس آیة الکرسی را بعد از هر  نماز (واجب و مستحبی)  بخواند :          خداوند خودش عهده دار گرفتن جان او می شود، روزی 70 بار بر وی نظر افکنده و 70 حاجت  خواسته و نخواسته وی را اجابت میکند !

  همانند کسی است که همراه پیامبران و در رکاب آنها جهاد کرده و به شهادت رسیده باشد !!

  درهای هفت آسمان گشوده گردند و به هم متصل نشوند تا آنکه خداوند متعال بر وی نظر کرده و همه ی گناهان وی را بیامرزد !!!

هیچ چیز نمی تواند از ورودش به بهشت جاودان خدا جلوگیری کند ! و فرد از دنیا نرود تا زمانی که جایگاه خود را در بهشت ببیند !!!!!

نوشته می شود که نمازش مورد قبول قرار گرفت .

هرکس آیة الکرسی خوانده و ثواب آنرا به قبرستان مسلمانان هدیه کند ، حق تعالی 40 نور در قبر هر مرده داخل سازد و قبور ایشان را  نورانی سازد ( حتی اگر قبرستان از مشرق تا مغرب گسترده باشد ) و برای خواننده ی آن ثواب 60.000 پیامبر را کرامت نماید و به عدد هر حرفی از آیه ، فرشته ای می آفریند که برایش تا قیامت تسبیح کند !!!!!

هرکس آیة الکرسی را موقع خواب بخواند ، خداوند 50.000 ملک را مامور میکند که تا صبح از  او  و  همسایگان او  و  همسایگان همسایگان او  محافظت و مراقبت کنند !

امام صادق(ع)

  هر کس یک بارآیة الکرسی را بخواند خداوند 1000 ناراحتی دنیوی و 1000 سختی اُخروی را از او دور خواهد ساخت که کمترین ناراحتی در دنیا { فقر} و کمترین سختی آخرت { فشار قبر} است .

  این آیه را بر ظرفی پر از آب خوانده و بنوشید تا شفا گیرید ان شاء الله  که  در آن 50 کلمه است و در هر کلمه 50 برکت  و موجب :
رونق کسب – محافظت از شر جن و انس – کفاره گناهان – زیادی مال و ثروت – سدی مقابل شیطان – رفع کسالت و انواع بیماری ها –
 برکت طعام – تسبیح فرشتگان – تقویت حافظه – توفیق در کارها – شفای مریضان – مغفرت و عفو خداوند – بالارفتن درجات  -ایمنی در سفر-
 محافظت از دین و دنیا و مال – رهایی از فشار قبر – و در نهایت خشنودی و رضایت حق تعالی - 

پس برماست به تلاوت این آیه بسیار کوتاه ولی بسیار مقرب در
صبحگاهان ، هنگام وضو گرفتن ، قنوت و سجده نماز ، پس از نماز ، هنگام خارج شدن از منزل ، بالای سر قبور ، هنگام خواب و .....

و همچنین جهت تعجیل و سلامتی آقا امام زمان


:: بازدید از این مطلب : 525
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
پنج شنبه 12 / 1

یا قابض

 

من آموخته ام که برای زخم پهلویم برابر هیچ کیکاووسی، گردن کج نکنم و زخم در پهلو و تیر درگردن، خوشتر تا طلب نوشدارو از ناکسان وکسان. زیرا درد است که مرد میزاید و زخم است که انسان می آفریند.

 

پدرم میگوید: قدر هر آدمی به عمق زخمهای اوست.

 

پس زخمهایت را گرامی دار. زخمهای کوچک را نوشدارویی اندک بس است تو اما در پی زخمی بزرگ باش که نوش دارویی شگفت بخواهد.

 

و هیچ نوشدارویی شگفت تر از عشق نیست. و نوشداروی عشق تنها در دستان اوست

 

او که نامش خداوند است.

 

پدرم گفته بود که عشق شریف است و شگفت است و معجزه گر. اما نگفته بود او که نوشدارو دارد، دستهایش این همه از نمک عشق پر است و نگفته بود که عشق چقدر نمکین است و نگفته بود که او هر که را دوست تر دارد بر زخمش از نمک عشق بیشتر میپاشد!

 

زخمی بر پهلویم است و خون میچکد و خدا نمک می پاشد. من پیچ میخورم و تاب میخورم و دیگران گمانشان که میرقصم!

 

من این پیچ و تاب را و این رقص خونین را دوست دارم، زیرا به یادم میآورم که سنگ نیستم، چوب نیستم خشت و خاک نیستم که انسانم...

 

پدرم گفته است از جانت دست بردار، از زخمت اما نه، زیرا اگر زخمی نباشد، دردی نیست و اگر دردی نباشد در پی نوشدارو نخواهی بود و اگر در پی نوشدارو نباشی عاشق نخواهی شد و

عاشق اگر نباشی خدایی نخواهی داشت ...

 



 

خدایا !

 

 

بگذار هر کجا تنفر است، بذر عشق بکارم

 

 

هر کجا آزادگی هست، ببخشایم

 

 

و هر کجا غم هست، شادی نثار کنم

 

 

الهی !

 

 

توفیقم ده که بیش از طلب همدلی، همدلی کنم

 

 

بیش از آنکه دوستم بدارند، دوست بدارم.

 

 

زیرا در عطا کردن است که ستوده می شویم

و در بخشیدن است که بخشیده می شویم

 


:: بازدید از این مطلب : 589
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
پنج شنبه 12 / 1

شهید سید نعمت الله سپهرتاج

فرزند سید ابراهیم

تولد 1347

شهادت 1364

ارامگاه :بهشت شهدای میمند فارس


:: بازدید از این مطلب : 1348
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
پنج شنبه 12 / 1

چشمه گیوه ترکنون


:: بازدید از این مطلب : 412
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
پنج شنبه 12 / 1

 

 


 
 

:: بازدید از این مطلب : 521
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
چهار شنبه 11 / 1

 

عبداللّه فرزند سلمان فارسى از قول پدرش حكايت نمايد:
پس از گذشت ده روز از رحلت رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله ، از منزل خارج شدم و در مسير راه ، اميرالمؤ منين علىّ بن ابى طالب عليه السلام مرا ديد وفرمود:
اى سلمان ! تو بر ما جفا و بى انصافى كردى .
عرض كردم : يا اميرالمؤ منين ! كسى مثل من ، بر شما جفا نخواهد كرد، ناراحتى و اندوه من براى رحلت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله مانع شد كه بتوانم به ملاقات و زيارت شما موفّق شوم .
امام عليه السلام فرمود: اى سلمان ! همين امروز بيا به منزل حضرت فاطمه سلام اللّه عليها؛ چون او علاقه دارد تو را ببيند و مى خواهد كه تحفه و هديّه اى را از بهشت تقديم تو نمايد.
گفتم : آيا بعد از وفات رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ، فاطمه زهراء سلام اللّه عليها براى من تحفه بهشتى در نظر گرفته است ؟!
حضرت فرمود: بلى ، ديروز فراهم شده است .
پس من با سرعت روانه منزل آن بانوى جهان بشريّت گشتم ، هنگامى كه وارد منزل ايشان شدم حضرت را مشاهده كردم كه در گوشه اى نشسته و چادر كوتاهى بر سر خود افكنده است .
وقتى نگاه حضرت بر من افتاد، اظهار داشت : اى سلمان ! پس از وفات پدرم بر من جفا نمودى !
گفتم : اى حبيبه خدا! فردى چون من چگونه مى تواند بر شخصيّتى مثل شما جفا كند؟!
حضرت زهراء سلام اللّه عليها پس از آن فرمود: آرام باش ، بنشين و در آنچه برايت مى گويم دقّت كن و بينديش .
روز گذشته در حالى كه درب منزل بسته بود، من در همين جا نشسته بودم و در غم و اندوه فرو رفته بودم .
ناگهان متوجّه شدم كه درب منزل باز شد و سه حوريّه بهشتى كه تاكنون فردى به زيبائى شكل آن ها نديده بودم با اندامى نمونه و بوى عطر دل انگيز عجيبى ، با لباس هاى عالى وارد شدند و من با ورود آن ها از جاى خود برخاستم ؛ و پس از خوش آمد گوئى به آنان ، اظهار داشتم : آيا شما از اهالى شهر مكّه يا مدينه هستيد؟
گفتند: ما اهل مكّه و مدينه و بلكه از اهل زمين نيستيم ، ما حورالعين مى باشيم و از دارالسّلام بهشت به عنوان ديدار با تو به اينجا آمده ايم .
پس من به يكى از ايشان كه فكر مى كردم از آن دو نفر ديگر بزرگ تر است گفتم : نام تو چيست ؟
در جواب پاسخ داد: من مقدوده هستم ؛ و چون علّت نامش را پرسيدم ، گفت : خداوند مرا براى مقداد، اءسود كندى آفريده است .
سپس به دوّمى گفتم : نام تو چيست ؟
گفت : ذرّه ؛ وقتى علّت آن را سؤ ال كردم ، جواب داد: من براى ابوذر غفارى آفريده شده ام .
و هنگامى كه نام نفر سوّم را جويا شدم ، گفت : سلمى هستم ، و چون از علّت آن پرسيدم ، اظهار داشت : من از براى سلمان فارسى مهيّا گشته ام .
و پس از آن مقدارى خرماى رطب كه بسيار خوش رنگ و لذيذ و خوش بو بود به من هديه دادند.
سپس حضرت زهراء سلام اللّه عليها فرمود: اى سلمان ! اين خرما را بگير و روزه خود را با آن افطار نما، و هسته آن را برايم بياور. سلمان گفت : من رطب را از آن حضرت گرفتم و از خدمت ايشان خارج شدم و چون به هركس مرور كردم ، اظهار داشت : آيا با خود مِشك عطر همراه دارى ؟ و من مى گفتم : بلى .
و چون رطب را در دهان نهادم و روزه خود را با آن افطار نمودم هسته اى در آن نيافتم ، فرداى آن روز بر حضرت زهراء سلام اللّه عليها وارد شدم و عرض كردم : رطب بدون هسته بود!
فرمود: آرى ، درخت آن را خداوند در دارالسّلام بهشت ، كشت نموده است با كلام و دعائى كه پدرم رسول خدا آن را به من آموخته است تا هر صبح و شام بخوانم .
اظهار داشتم : اى سرورم ! آيا آن را به من تعليم مى نمائى ؟
حضرت فرمود: هرگاه خواستى تب و ناراحتى تو برطرف گردد، اين دعا را بخوان :
نُّورَ مِنَ النُّورِ، اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ، وَ اءنْزَلَ النُّورَ عَلىَ الطُّورِ، فى كِتابٍ مَسْطُورٍ، فى رِقٍّ مَنْشُورٍ، بِقَدَرٍ مَقْدُورٍ، عَلى نَبىٍّ مَحْبُورٍ، اَلْحَمْدُلِلّهِ الّذى هُوَ بِالْعِزِّ مَذْكُورٌ، وَ بِالْفَخْرِ مَشْهُورٌ، وَ عَلىَ السَّراءِ وَ الضَّراءِ مَشْكُورٌ، وَ صَلَّى اللّهُ عَلى سَيِّدنا مُحَمّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرينَ.))
سلمان فارسى گويد: من اين دعا را به بيش از هزار نفر از اهالى مدينه و مكّه كه مبتلى به تب شديد بودند تعليم نمودم 
(1) و به بركت اين دعا و لطف خداوند، جملگى شفا يافتند.(2)


:: بازدید از این مطلب : 563
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
چهار شنبه 11 / 1


 

ولادت با سعادت آن بانوى نمونه و مجلّله . بنابر مشهور، روز جمعه ، بيستم ماه جمادى الثّانى سال پنجم بعثت ، سه سال پس از جريان معراج در شهر مكّه معظّمه واقع شد؛ و جهان ظلمانى را به نور مقدّس خود روشن نمود. 
و چون آن حضرت به دنيا آمد تنى چند از زنان بهشتى با ظرف هائى از آب كوثر در كنار بستر خديجه حضور يافته و نوزاد را غسل دادند. 
پس از آن ، نوزاد لب به سخن گشود و اظهار داشت : 
((اءشهد اءن لا إ له إ لاّ اللّه ، و اءنّ اءبى رسول اللّه سيّد الا نبياء، و اءنّ بَعْلى سيّد الا وصياء، و وُلدى سادة الا سباط)). 
و سپس نام يكايك آن زنان بهشتى را به زبان آورد؛ و بر هر يك سلام نمود. 
نام : فاطمه ، زهراء
(1)، صلوات اللّه و سلامه عليها. 
كنيه : اُمّ اءبيها، اُمّ الا ئمّة ، اُمّ الحسنين و ... . 
لقب : سيّدة نساء العالمين ، بضعة الرّسول ، بتول ، صدّيقة ، راضية ، مرضيّة ، مباركة ، طاهرة ، مطهّرة ، عذراء، زكيّة ، محدّثة ، صفيّة ، سيّدة ، عابدة ، مظلومة ، حكيمة ، حليمة ، تقيّة ، حبيبة ، كاظمة ، رؤ وفة و... . 
و هر يك از لقب ها، اشاره به بعضى از كمالات و صفات حسنه مخصوص آن بانوى مكرّمه خواهد بود. 
پدر : حضرت محمّد، پيامبر عظيم القدر اسلام صلّلى اللّه عليه و آله مى باشد. 
مادر : خديجه دختر خويلد، اوّلين زنى كه به وحدانيّت خداوند و نيز رسالت پيامبر اكرم صلّلى اللّه عليه و آله ايمان آورد و همراه آن حضرت نماز جماعت خواند؛ و تمام ثروت خود را كه يكى از ثروتمندان مهمّ بوده است براى ترويج دين اسلام در اختيار همسرش ، حضرت رسول قرار داد. 
خادمه آن حضرت : فضّه نام داشت كه خود داراى فضائل و مناقبى است ، از آن جمله اين كه حافظ تمام قرآن بود. 
نقش انگشتر حضرت : ((اءمِنَ الْمُتوسِّلُونَ)) بوده است . 
حضرت زهراء سلام اللّه عليها كوچكترين فرزند خانواده و تنها يادگار حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله بود. 
آن بانوى بزرگوار، بسيار مورد تكريم و احترام خاصّ پدرش رسول گرامى اسلام قرار مى گرفت و حتّى بارها هنگام ورود جلوى پايش بلند مى شد و پيشانى او را مى بوسيد و مى فرمود: 
فاطمه از من است و من از اويم ، پدرش فدايش باد، هر كه فاطمه را خوشنود نمايد مرا خوشنود كرده ، و هر كه او را ناراحت نمايد مرا ناراحت كرده است و ... . 
در بسيارى از روايات آمده است : حضرت زهراء سلام اللّه عليها، در طول مدّت عمر پر بركت خود، هيچ گاه خون حيض و يا خون نفاس ‍ مشاهده ننمود؛ و بر خلاف ديگر زن ها هميشه پاك و پاكيزه بود و به همين جهت است كه آن حضرت را طاهره و مطهّره ناميده اند. 
در سنين هشت سالگى از شهر مكّه معظّمه به سوى شهر مدينه منوّره مهاجرت نمود. 
در مورد زمان ازدواج حضرت زهراء سلام اللّه عليها بين مورّخين و محدّثين اختلاف نظر است ؛ ولى مشهور آن است كه حضرت در سنين ده سالگى به ازدواج اميرالمؤ منين ، امام علىّ عليه السلام در آمد، كه در ماه مبارك رمضان نامزدى و خطبه نكاح واقع شد؛ و در ماه ذى الحجّة مراسم عروسى انجام گرفت . 
در مدّت عمر آن حضرت نيز بين تاريخ نويسان و راويان حديث اختلاف نظر است ، ولى مشهور عمر مبارك حضرت را بين 18 تا 25 سال گفته اند. 
همچنين در اين كه آن بانوى مكرّمه چند روز پس از شهادت پدر گراميش ، دار فانى را وداع گفت و به شهادت رسيد، در كتاب هاى تاريخ و حديث ، مابين چهل روز تا شش ماه آمده است ، ولى معروف بين 75 تا 95 روز گفته شده است . 
ليكن مشهور سيزدهم جمادى الاوّل و يا سوّم جمادى الثّانى ، سال دهم هجرى قمرى را گفته اند.
(2) 
علّت رحلت و شهادت آن مظلومه تاريخ : مصيبت ها و شكنجه هاى دردناكى بوده است كه پس از رحلت پيامبر اسلام صلّلى اللّه عليه و آله ، توسّط افراد معلوم الحال بر آن حضرت وارد ساختند كه تاريخ ، آنها را ثبت نموده است . 
به طورى كه حضرت پس از پدرش هيچ گاه خندان و شادمان ديده نشد، بلكه مرتّب گريان و ناراحت بود تا جائى كه يكى از چهار گريه كنندگان عالم به حساب آمده است . 
آن حضرت اوّلين فردى بود كه در اسلام ، برايش توسّط اءسماء بنت عُميس ، با تقاضاى خود حضرت تابوت ساخته شد، به جهت آن كه حتّى پس از وفاتش حجم بدن مقدّسش مورد ديد افراد قرار نگيرد. 
مراسم غسل و كفن و دفن ، همچنين نماز بر جنازه مطهّر آن حضرت توسّط همسرش ، امام علىّ عليه السلام و برخى ديگر از نزديكان خاصّ، شبانه انجام گرفت . 
و محلّ قبر آن حضرت تا هنگام ظهور امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف از چشم همگان مخفى و پنهان بوده و خواهد بود. فرزندان : حضرت داراى سه فرزند پسر به نام هاى : امام حسن ، امام حسين ، محسن ؛ و دو دختر به نام هاى : حضرت زينب و امّ كلثوم عليهم السلام بوده است . 
نماز آن حضرت : دو ركعت است ، در ركعت اوّل پس از قرائت سوره حمد، صد مرتبه سوره قدر، و در ركعت دوّم صد مرتبه سوره توحيد خوانده مى شود. 
و پس از سلام نماز، تسبيحات آن حضرت ؛ و سپس صد مرتبه صلوات بر پيغمبر و اهل بيتش سلام اللّه عليهم فرستاده مى شود. 
و بعد از آن حوائج و خواسته هاى مشروعه خود را از درگاه خداوند متعال در خواست نمايد.
(3)


:: بازدید از این مطلب : 513
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
دو شنبه 9 / 1

 Picture_016.jpg


:: بازدید از این مطلب : 422
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
جمعه 5 / 1

 ﻯ ﻓﺮﺯﻧﺪ ، ﺍﮔﺮ ﺑﻬﺸﺖ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻯ ، ﺑﺪﺍﻥ ﻛﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻃﺎﻋﺖ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ . ﭘﺲ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﺧﺪﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ ، ﺗﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻯ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻋﻄﺎ ﻧﻤﺎﻳﺪ . ﻭ ﺍﮔﺮ ﺩﻭﺯﺥ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻯ ، ﺑﺪﺍﻥ ﻛﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺗﻮ ﻣﻌﺼﻴﺖ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ . ﭘﺲ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﺪﺍﺭ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ ، ﺗﺎ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺗﺮﺍ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻯ ﻧﺠﺎﺕ ﺑﺨﺸﺪ . ﺍﻯ ﻓﺮﺯﻧﺪ : ﺗﻮﺑﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﺎﺀﺧﻴﺮ ﻣﻴﻨﺪﺍﺯ ﻛﻪ ﻣﺮﮒ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﻣﻰ ﺭﺳﺪ . ﻏﻨﺎﻳﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﻠﺐ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭ ، ﻭ ﻓﻘﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﺎﺯﮔﻮ ﻣﻜﻦ . ﺁﺗﺶ ﺁﺗﺶ ﺭﺍ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻧﻜﻨﺪ ﻭ ﺷﺮﺷﺮ ﺭﺍ ، ﭘﺲ ﺁﺗﺶ ﺑﺪﻯ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻧﻴﻜﻰ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺳﺎﺯ . ﺑﺎ ﺳﻪ ﻛﺲ ﻣﺪﺍﺭﺍ ﻛﻦ : ﻣﺮﻳﺾ ، ﺳﻠﻄﺎﻥ ، ﻫﻤﺴﺮ . ﻗﺎﻧﻊ ﺑﺎﺵ ﺗﺎ ﻏﻨﻰ ﺑﺎﺷﻰ ، ﻭ ﻣﺘﻘﻰ ﺑﺎﺵ ﺗﺎ ﻋﺰﻳﺰ ﺑﺎﺷﻰ . ﺍﺯ ﺯﻧﺎﻥ ﺑﺪ ، ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﭘﻨﺎﻩ ﺑﺒﺮ ، ﻭ ﺍﺯ ﺧﻮﺑﺎﻥ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻧﻴﺰ ﺑﺮ ﺣﺬﺭ ﺑﺎﺵ . ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﻧﻤﻰ ﺩﺍﻧﻰ ﺑﻴﺎﻣﻮﺯ ، ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻰ ﺑﻴﺎﻣﻮﺯﺍﻥ . ﺑﻰ ﻧﻴﺎﺯﺗﺮﻳﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﻛﺴﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﻗﻨﺎﻋﺖ ﻛﻨﺪ ، ﻭ ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪﺗﺮﻳﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﭼﺸﻤﺶ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺎﺷﺪ . ﺑﻜﻮﺵ ﺍﻣﺮﻭﺯﺕ ﺍﺯ ﺩﻳﺮﻭﺯﺕ ﺑﻬﺘﺮ ، ﻭ ﻓﺮﺩﺍﻳﺖ ﺍﺯ ﺍﻣﺮﻭﺯﺕ ﻧﻴﻜﻮﺗﺮ ﺑﺎﺷﺪ . ﺯﻳﺮﺍ ﻫﺮﻛﺲ ﻛﻪ ﺩﻭ ﺭﻭﺯﺵ ﻣﺴﺎﻭﻯ ﺑﺎﺷﺪ ﺯﻳﺎﻥ ﺩﻳﺪﻩ ، ﻭﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯﺵ ﺍﺯ ﺩﻳﺮﻭﺯﺵ ﺑﺪﺗﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﻠﻌﻮﻥ ﺍﺳﺖ . ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﭘﻨﺪ ﮔﻴﺮ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺁﻧﻜﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﭘﻨﺪ ﮔﻴﺮﻧﺪ


:: بازدید از این مطلب : 550
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
پنج شنبه 5 / 1

 

داستان شيطان چه مى كند؟

گويند در زمان دانيال نبى يك روز مردى پيش او آمد و گفت : اى دانيال امان از دست شيطان ، دانيال پرسيد: مگر شيطان چه كرده ؟ مرد گفت : هيچى ، از يك طرف شما انبياء و اولياء به ما درس دين و اخلاق مى دهيد و از طرف ديگر شيطان نمى گذارد رفتار ما درست باشد، كار خوب بكنيم و از بديها دورى نماييم . دانيال پرسيد: چطور نمى گذارد؟ آيا لشكر مى كشد و با شما جنگ مى كند و شما را مجبور مى كند كه كار بد كنيد. مرد گفت : نه ، اين طور كه نه ، ولى دايم ما را وسوسه مى كند، كارهاى بد را در نظر ما جلوه مى دهد. شب و روز، ما را فريب مى دهد و نمى گذارد ديندار و درست كردار باشيم .

دانيال گفت : بايد توضيح بدهى كه شيطان چه مى كند، ببينم ، آيا مثلا وقتى مى خواهى نماز بخوانى شيطان نمى گذارد نمازت را بخوانى ؟ آيا وقتى مى خواهى پولى را در راه خدا بدهى شيطان مانع مى شود و نمى گذارد؟ آيا وقتى مى خواهى به مسجد بروى شيطان طناب به گردنت مى اندازد و تو را به قمارخانه مى برد؟ آيا وقتى مى خواهى با مردم خوب حرف بزنى شيطان توى دهانت مى رود و از زبان تو با مردم حرف بد مى زند؟ آيا وقتى مى خواهى با مردم معامله بكنى شيطان مى آيد و زوركى از مردم پول زياد مى گيرد و در جيب تو مى ريزد؟ آيا اين كارها را مى كند؟
مرد گفت نه : اين كارها را نمى تواند بكند ولى نمى دانم چطور بگويم كه شيطان در همه كارى دخالت مى كند، يك جورى دخالت مى كند كه تا مى آييم سرمان را بچرخانيم ما را فريب مى دهد، من از دست شيطان عاجز شده ام ، همه گناههاى من به گردن شيطان است . دانيال گفت : تعجب مى كنم كه تو اينقدر از دست شيطان شكايت دارى ، پس چرا شيطان هيچ وقت نمى تواند مرا فريب بدهد، من هم مثل توام ، شايد تو بى انصافى مى كنى كه گناه خودت را به گردن شيطان مى گذارى .
مرد گفت : نه من خيلى دلم مى خواهد خوب باشم ولى شيطان با من دشمنى دارد و نمى گذارد خوب باشم . دانيال گفت : خيلى عجيب است ، كجا زندگى مى كنى ؟ مرد گفت : همين نزديكى ، توى آن محله ، و از دست شيطان مردم هم خيال مى كنند كه من آدم بدى هستم ، نمى دانم چه كار كنم ، دانيال پرسيد: اسم شما چيست ؟ مرد گفت : اسمم عم اوغلى است .
دانيال گفت عجب ، عجب پس اين عم اوغلى تويى .
مرد گفت : چه طور مگر شما درباره من چيزى مى دانيد؟ دانيال گفت : من تا امروز خبرى از تو نداشتم ، ولى اتفاقا ديروز شيطان آمد اينجا پيش من و از تو شكايت داشت و گفت : امان از دست اين عم اوغلى .
مرد گفت : شيطان از من شكايت داشت چه شكايتى ؟
دانيال گفت : شيطان مى گفت : من از دست اين عم اوغلى عاجز شده ام ، عم اوغلى خيلى مرا اذيت مى كند، عم اوغلى در حق من خيلى ظلم مى كند... آن وقت از من خواهش كرد كه تو را پيدا كنم و قدرى نصيحتت كنم كه دست از سر شيطان بردارى . مرد گفت : خوب شما نپرسيديد كه عم اوغلى چه كار كرده ؟ دانيال گفت : همين را پرسيدم كه عم اوغلى چه كار كرده ؟ شيطان جواب داد كه هيچى ، آخر من شيطانم و مورد لعنت خدا هستم . روز اول كه از خدا مهلت گرفتم در اين دنيا بمانم براى كارهايم قرار و مدارى گذاشتم ، قرار شده است كه تمام بدى ها در اختيار من باشد و تمام خوبيها در اختيار دينداران ، ولى اين عم اوغلى مرتب در كارهاى من دخالت مى كند، پايش را توى كفش من مى كند، و بعد دشنام و ناسزايش را به من مى دهد. مثلا مى تواند نماز بخواند ولى نمى خواند، مى تواند روزه بگيرد ولى نمى گيرد، پولش را مى تواند در كار خير خرج كند ولى نمى كند. صد تا كار زشت و بد هم هست كه مى تواند از آن پرهيز كند ولى پرهيز نمى كند و آن وقت گناه همه اينها را به گردن من مى اندازد. شراب مال من است عم اوغلى مى رود و مى خورد، دو رنگى و حيله بازى از هنرهاى مخصوص من است ولى عم اوغلى در كارهايش حقه بازى مى كند، مسجد خانه خداست و ميخانه و قمار خانه مال من است ولى او عوض اين كه به مسجد برود دايم جايش در خانه من است . بد زبانى و بد اخلاقى مال من است ولى عم اوغلى به اينها هم ناخنك مى زند. چه بگويم اى دانيال كه اين عم اوغلى مرتب بر سر من كلاه مى گذارد و آن وقت تا كار به جاى باريك مى كشد مى گويد بر شيطان لعنت . وقتى معامله مى كند و مردم را در خريد و فروش فريب مى دهد پولش را در جيبش مى ريزد ولى تهمتش را به من مى زند، آخر من كى دست او را گرفته ام و روزه اش را باطل كرده ام . آخر اى دانيال من چه هيزم ترى به اين عم اوغلى فروخته ام . من چه ظلمى به اين مرد كرده ام كه دست از سر من بر نمى دارد. خواهش مى كنم شما كه هميشه مرا نصيحت مى كنيد اين عم اوغلى را احضار كنيد و بگوييد دست از سر من بردارد و... شيطان اين چيزها را گفت و خيلى شكايت داشت و من هم در صدد بودم كه تو را پيدا كنم و بگوييم پايت را از كفش شيطان در بياورى . خوب ، وقتى تو در كارهاى شيطان دخالت مى كنى او هم حق دارد، در كارهاى تو دخالت كند و روزگارت را سياه كند. اما تو مى گويى كه شيطان هرگز به زور و جبر تو را از راه به در نبرده و فقط وسوسه كرده ، در اين صورت تو بايد به وسوسه او گوش ندهى و سعى كنى به گفتار و رفتار نيك پايبند باشى ، آن وقت تو هم مى شوى مثل دانيال ، و نه تو از شيطان گله دارى و نه او از تو شكايت دارد. وقتى تو خودت بد مى كنى و بر شيطان لعنت مى كنى شيطان هم حق دارد كه از تو شكايت كند. تو بايد آن قدر خوب باشى كه شيطان نتواند تو را لعنت كند. عم اوغلى با شنيدن اين حرفها خيلى شرمنده شد و جواب داد: حق با شماست ، تقصير از خودم بود كه دست به كارهاى شيطان مى زدم ، بايد خودم خوب باشم و گرنه شيطان گناه مرا به گردن نمى گيرد، اى لعنت بر شيطان

:: برچسب‌ها: نه : اين كارها را نمى تواند بكند ولى نمى دانم چطور بگويم كه شيطان در همه كارى دخالت مى كند، يك جورى دخالت مى كند كه تا مى آييم سرمان را بچرخانيم ما را فريب مى دهد، من از دست شيطان عاجز شده ام ، همه گناههاى من به گردن شيطان است , دانيال گفت : تعجب مى كنم كه تو اينقدر از دست شيطان شكايت دارى ، پس چرا شيطان هيچ وقت نمى تواند مرا فريب بدهد، من هم مثل توام ، شايد تو بى انصافى مى كنى كه گناه خودت را به گردن شيطان مى گذارى , مرد گفت : نه من خيلى دلم مى خواهد خوب باشم ولى شيطان با من دشمنى دارد و نمى گذارد خوب باشم , دانيال گفت : خيلى عجيب است ، كجا زندگى مى كنى ؟ مرد گفت : همين نزديكى ، توى آن محله ، و از دست شيطان مردم هم خيال مى كنند كه من آدم بدى هستم ، نمى دانم چه كار كنم ، دانيال پرسيد: اسم شما چيست ؟ مرد گفت : اسمم عم اوغلى است , دانيال گفت عجب ، عجب پس اين عم اوغلى تويى , مرد گفت : چه طور مگر شما درباره من چيزى مى دانيد؟ دانيال گفت : من تا امروز خبرى از تو نداشتم ، ولى اتفاقا ديروز شيطان آمد اينجا پيش من و از تو شكايت داشت و گفت : امان از دست اين عم اوغلى , مرد گفت : شيطان از من شكايت داشت چه شكايتى ؟ دانيال گفت : شيطان مى گفت : من از دست اين عم اوغلى عاجز شده ام ، عم اوغلى خيلى مرا اذيت مى كند، عم اوغلى در حق من خيلى ظلم مى كند , , , آن وقت از من خواهش كرد كه تو را پيدا كنم و قدرى نصيحتت كنم كه دست از سر شيطان بردارى , مرد گفت : خوب شما نپرسيديد كه عم اوغلى چه كار كرده ؟ دانيال گفت : همين را پرسيدم كه عم اوغلى چه كار كرده ؟ شيطان جواب داد كه هيچى ، آخر من شيطانم و مورد لعنت خدا هستم , روز اول كه از خدا مهلت گرفتم در اين دنيا بمانم براى كارهايم قرار و مدارى گذاشتم ، قرار شده است كه تمام بدى ها در اختيار من باشد و تمام خوبيها در اختيار دينداران ، ولى اين عم اوغلى مرتب در كارهاى من دخالت مى كند، پايش را توى كفش من مى كند، و بعد دشنام و ناسزايش را به من مى دهد , مثلا مى تواند نماز بخواند ولى نمى خواند، مى تواند روزه بگيرد ولى نمى گيرد، پولش را مى تواند در كار خير خرج كند ولى نمى كند , صد تا كار زشت و بد هم هست كه مى تواند از آن پرهيز كند ولى پرهيز نمى كند و آن وقت گناه همه اينها را به گردن من مى اندازد , شراب مال من است عم اوغلى مى رود و مى خورد، دو رنگى و حيله بازى از هنرهاى مخصوص من است ولى عم اوغلى در كارهايش حقه بازى مى كند، مسجد خانه خداست و ميخانه و قمار خانه مال من است ولى او عوض اين كه به مسجد برود دايم جايش در خانه من است , بد زبانى و بد اخلاقى مال من است ولى عم اوغلى به اينها هم ناخنك مى زند , چه بگويم اى دانيال كه اين عم اوغلى مرتب بر سر من كلاه مى گذارد و آن وقت تا كار به جاى باريك مى كشد مى گويد بر شيطان لعنت , وقتى معامله مى كند و مردم را در خريد و فروش فريب مى دهد پولش را در جيبش مى ريزد ولى تهمتش را به من مى زند، آخر من كى دست او را گرفته ام و روزه اش را باطل كرده ام , آخر اى دانيال من چه هيزم ترى به اين عم اوغلى فروخته ام , من چه ظلمى به اين مرد كرده ام كه دست از سر من بر نمى دارد , خواهش مى كنم شما كه هميشه مرا نصيحت مى كنيد اين عم اوغلى را احضار كنيد و بگوييد دست از سر من بردارد و , , , شيطان اين چيزها را گفت و خيلى شكايت داشت و من هم در صدد بودم كه تو را پيدا كنم و بگوييم پايت را از كفش شيطان در بياورى , خوب ، وقتى تو در كارهاى شيطان دخالت مى كنى او هم حق دارد، در كارهاى تو دخالت كند و روزگارت را سياه كند , اما تو مى گويى كه شيطان هرگز به زور و جبر تو را از راه به در نبرده و فقط وسوسه كرده ، در اين صورت تو بايد به وسوسه او گوش ندهى و سعى كنى به گفتار و رفتار نيك پايبند باشى ، آن وقت تو هم مى شوى مثل دانيال ، و نه تو از شيطان گله دارى و نه او از تو شكايت دارد , وقتى تو خودت بد مى كنى و بر شيطان لعنت مى كنى شيطان هم حق دارد كه از تو شكايت كند , تو بايد آن قدر خوب باشى كه شيطان نتواند تو را لعنت كند , عم اوغلى با شنيدن اين حرفها خيلى شرمنده شد و جواب داد: حق با شماست ، تقصير از خودم بود كه دست به كارهاى شيطان مى زدم ، بايد خودم خوب باشم و گرنه شيطان گناه مرا به گردن نمى گيرد، اى لعنت بر شيطان ,
:: بازدید از این مطلب : 494
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
سه شنبه 3 / 1

 

 

سخنان رهبر انقلاب در حرم امام رضا علیه السلام

 


حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در پیام نوروزی خطاب به ملت ایران، سال 1393 را سال «اقتصاد و فرهنگ با عزم ملّی و مدیریّت جهادی» نامگذاری کردند.
 

 


آیت الله خامنه ای

بنا بر سنت هر سال رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیام نوروزی خود  با نام گذاری جهت گیری سالانه کشور را تعیین می کنند و با نامیدن سال جدید راهبردهای پیش روی مسوولان و مردم را مشخص می نمایند. در پیام امسال نوروزی مقام معظم رهبری  در ترسیم افق سال نو، دو مسئله ی اقتصاد و فرهنگ را مهم تر از مسائل دیگر بر شمردند و فرمودند : در نگاه به سال 93 آنچه به نظر این حقیر مهم‌تر از همه است، دو مسئله است: یک مسئله همین مسئله‌ی اقتصاد و دیگری مسئله‌ی فرهنگ است.

در همین راستا رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنرانی خود در حرم مطهر امام رضا علیه السلام با برشمردن مهمترین عوامل قدرت ملی فرمودند: رهبر انقلاب: ”«قوی شدن ملت فقط به تسلیحات جنگی نیست. سه عنصر اقتصاد، فرهنگ و علم اگر در یک کشور باشند آن کشور قوی می شود.

به نظر می رسد درسالهای اخیر سرعت پیشرفت علمی کشور ما تا حد زیادی مطلوب بوده است.دسترسی دانشمندان ما به فناوری های هسته ای، زیستی و هم چنین فضایی  و هم چنین سرعت یافتن تولید علم و رشد انتشار مقالات بین المللی ایرانیان در عرصه جهانی نشان می دهد در حوزه علم و فناوری در مسیر پیشرفت مد نظر هستیم.  اما از نگاه رهبر معظم انقلاب ما هنوز در دو حوزه دیگر قدرت ملی یعنی فرهنگ و اقتصاد دچار برخی عقب ماندگی هستیم.  

از نگاه رهبر معظم انقلاب فرهنگ امری تزیینی و عادی نیست. ایشان در سخنرانی امسال خود در حرم مطهر امام رضا علیه السلام ضمن بر شمردن اهمیت فرهنگ فرمودند: "عزیزان من فرهنگ از اقتصاد هم مهمتر است ... فرهنگ به معنای هوایی است که تنفس می کنید. اگر این هوا تمیز باشد یک اثر و اگر کثیف باشد اثر دیگری دارد"

 با توجه به اهمیت این دو مقوله  حضرت آیت الله خامنه ای با اشاره به فرهنگ و نیز لزوم حضور مردم در همه عرصه های اقتصادی و فرهنگی  تاکید کردند: برای تحقق شعار سال 93 یعنی «اقتصاد و فرهنگ، با عزم ملی و مدیریت جهادی» تلاش مشترک مسئولان و آحاد مردم ضروری است.

حال مهم ترین سوالی که به ذهن می رسد این است که رهبر حکیم انقلاب اسلامی با توجه به چه اولویتهایی این نامگذاری را که مبنای جهت گیری کلان کشور در سال 1392 است را درنظر گرفته اند؟

حماسه اقتصادی و مطالبه ای که هم چنان باقی مانده است

یکی از شعارهای سال 1392 تحقق حماسه اقتصادی بود. همه ما به خوبی می دانیم که به علت مشکلات ساختاری، ضعفهای مدیریتی و تحریم های ظالمانه ای که به کشور ما تحمیل شده است، برخی مشکلات جدی در اقتصاد ما تشدید شده است. تورم لجام گسیخته بالای 40 درصد، رضد اقتصادی منفی و بیکاری مهمترین نقاط ضعف اقتصاد ملی هستند که برای رفع آن نیاز به اقدامی ضروری،گسترده و اساسی است. با توجه به این واقعیات، رهبر انقلاب مسئله اقتصاد را برای مردم و کشور مسئله ای مهم خواندند و با اشاره به برخی تلاشهای قابل تقدیر در زمینه ی حماسه ی اقتصادی افزودند: البته در سال گذشته حماسه اقتصادی به شکل مورد انتظار محقق نشد که لازم است این حماسه در سال جدید به وجود آید.

نکته مهم و قابل توجه در پیام نوروزی معظم له، تاکید مجدد ایشان به مساله اقتصاد مقاومتی بود.  ایشان «سیاستهای اقتصاد مقاومتی» را زیر ساخت فکری و نظری تحقق حماسه اقتصادی خواندند و تأکید کردند: در پرتو این سیاستها اکنون زمینه ی لازم برای تلاش مضاعف فراهم است.

حوزه فرهنگ از نگرانی رهبری تا رفع مظلومیت از آن

از چند سال گذشته رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره مقوله فرهنگ و سیاستگذاری و جهت گیری ها در آن بسیار حساس و پیگیر بوده اند.  در یکی از دیدارهای رهبر معظم انقلاب اسلامی با دولت گذشته ، رهبر انقلاب خواستار رفع مظلومیت از حوزه فرهنگ و هنر شده بودند و فرمودند: "از بخش فرهنگ، رفع مظلومیت کنید. بخش فرهنگ انصافاً بخش مظلومى است. واقعاً مسأله فرهنگ را دست‏کم نگیرید". این دغدغه های رهبری هم چنان وجود دارد و ایشان به مقوله فرهنگ به عنوان یک حوزه دارای اولویت جدی می نگرند. رهبر معظم انقلاب اسلامی بار دیگر نگرانیهای خود را درباره حوزه فرهنگ در دیدار اخیر خود با اعضای مجلس خبرگان رهبری اعلام داشته اند. از نگاه رهبر معظم انقلاب فرهنگ امری تزیینی و عادی نیست. ایشان در سخنرانی امسال خود در حرم مطهر امام رضا علیه السلام ضمن بر شمردن اهمیت فرهنگ فرمودند: "عزیزان من فرهنگ از اقتصاد هم مهمتر است ... فرهنگ به معنای هوایی است که تنفس میکنید. اگر این هوا تمیز باشد یک اثر و اگر کثیف باشد اثر دیگری دارد"

با توجه به این نکته باید نوجه کرد جهت گیری دولت و سایر نهادهای عمومی حمایت از حوزه فرهنگ باشد و صرفا با تمرکز با مقوله اقتصاد ، بودجه و اهتمام به فعالیتهای اقتصادی صرف معطوف نگردد.


:: بازدید از این مطلب : 526
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
دو شنبه 2 / 1

 

 

با سلام !

ايام نوروز با ايام فاطميه مقارن است!

بي ظهور مولا مارا عيد نخواهد بود چه رسد به اين كه دل مولا در سوگ مادرغمين است

به همين مناسبت اين گونه دعاگويتان هستم


 

 

آرزویم این است دراین سال جدید!
 
رخت ولباست تقوا !
 
روفت وروب دل پاکت ، مقبول!
 
سکه ی عیدی مولا برسر سفره ی تو!
 
هفت سین دل تو :
 
١) سفر عشق
 
٢)سلامی ز خدا !
 
٣)سبدی از گل نرگس ! گل یاس !مادر خسته ي گلهاي بهار!!
 
٤)سبزه ی سبز دعا ، گره برپنجره مهر وامید مولا!
 
٥)سری از عشق خدا سودایی!
 
٦)سینه ای سرخ ، چو یاقوت ، ز داغ غم دوست! مهدي آن يكه سوار!!
 
٧)سنبل وسوسن وسوری که همه نذر ضریح دل دلدار شود!
 
 
 
تُنگِ ماهی دلت تنگ مباد!
 
سبزه ات سبز !
 
دلت آبادان!
 
شمع شمعدانی قلبت تابان!
 
" العجل " ورد زبانت باشد!
 
تابیاید مولا!
 
تابهاران به بهاران برسد!
 
عید در عید شود!
 
عشق به سامان برسد !
 
خُنَكاي نفس ِعشق ، به یاران برسد !    
   
ان شاالله


:: بازدید از این مطلب : 446
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
یک شنبه 1 / 1

 

هیچکس را تمسخر مکن

 

نه به راست و نه به دروغ قسم مخور

خود برای خود، زن انتخاب کن

به شرر و دشمنی کسی راضی مشو

تا حدی که می توانی، از مال خود داد و دهش نما

کسی را فریب مده تا دردمندنشوی

از هرکس و هرچیز مطمئن مباش

فرمان خوب ده تا بهره خوب یابی

بیگناه باش تا بیم نداشته باشی

سپاس دار باش تا لایق نیکی باشی

با مردم یگانه باش تا محرم و مشهور شوی

راستگو باش تا استقامت داشته باشی

متواضع باش تا دوست بسیار داشته باشی

دوست بسیار داشته باش تا معروف باشی

معروف باش تا زندگانی به نیکی گذرانی

دوستدار دین باش تا پاک و راست گردی

مطابق وجدان خود رفتار کن که بهشتی شوی

سخی و جوانمرد باش تا آسمانی باشی

روح خود را به خشم و کین آلوده مساز

هرگز ترشرو و بدخو مباش

در انجمن نزد مرد نادان منشین که تو را نادان ندانند

اگر خواهی از کسی دشنام نشنوی کسی را دشنام مده

دورو و سخن چین مباشانجمن نزدیک دروغگو منشین

چالاک باش تا هوشیار باشی

سحر خیز باش تا کار خود را به نیکی به انجام رسانی

اگرچه افسون مار خوب بدانی ولی دست به مار مزن تا تو را نگزد و نمیری

با هیچکس و هیچ آیینی پیمان شکنی مکن که به تو آسیب نرسد

مغرور و خودپسند مباش، زیرا انسان چون مشک پرباد است و اگر باد آن خالی شود چیزی باقی نمی ماند

 

:: بازدید از این مطلب : 416
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
یک شنبه 1 / 1

 فارتق دیار پدر ی

سرتلپ وبردکر نام دشتهایی درمیان كوه‌های زاگرس  است كه در یك خط سلسله‌وار دوش به دوش هم دیشموک وکهگلویه  را پاسبانی می‌كند. كمتر كسی است كه یك بار پا به دیشموک گذاشته باشد و نام و اقتدار آن را نشنیده و ندیده باشد. ممبل  چون سپری نیم‌دایره حرم امامزاده میرسالار(ع)را در خود جای داده است.

وصف فارتق وبردکر  مشكل است. هیچ كسی نمی‌تواند انگونه كه باید انها  را توصیف كند. اما باید ازفارتک وسرتلپ  گفت واز بردکر نوشت. از ممبل  شنید این نگهبان قبیله ما ستودنی است.

اما ای سجده گاه جدبزرگوار وشهیدم! نمی‌دانم از كجایت شروع كنم همه وجودت سرآغاز است. سر آغاز دیدن، سر آغاز شنیدن، سر آغاز رفتن و غرق شدن در چشمه سارانت. كدام صبح است كه در فارتک سر از خواب برداری و عظمت فاطمی تورا نبینی؟ حرم منورت  بلندای آسمان را در نظرم جلوه گرمی‌كند. قلبت پناه‌گاهی  برای همه ماهاست. برای دلخستگانی  كه به طرف تو می‌ایند برای كشاورزان، برای مردان، برای زنان و كودكانی كه به زیارتت  می‌آیند. برای همه كسانی كه یك‌بار زیارت ترا تجربه كرده‌اند وبه محضرت  شرفیاب شدند.

واما ای دیار اجدادیم ای سرحد وجودم ،عرصه وجودت را زَر پاره‌هایی پوشانده است كه مردم منطقه همه ساله تكه تكه جمعش می‌كنند. اینكه از تو می گیرند و میبرند این كه هر تابستان از رویت می‌چینند «جاشیر » یا علف نیست، اینها زَر پاره‌های وجود توست كه هر تایش از زر و زیور متبرك‌تر است. اینكه از چشمه‌های تو می‌نوشند، آب خالی نیست این آب حیات است.

 

اما فارتک ،كجا رفتند آن مردانی كه در پهن‌دشت بی‌خداوندی  تو خدایی می‌كردند؟ كجا رفتند آن مردانی كه در زیر درختانت در زلال گرمای تابستان كنار چشمه‌سارانت هر دسته‌ای چون قبیله‌ای هنگام ظهر كنار ‌هم مینشتند. كجا شدند آن كوره‌های اتش كه  نه تنها «کترهای » سیاه و سوخته خستگان صلاه ظهر را گرم می‌‌کرد، بلكه همان كوره‌ها هنوز هم قلب ما را با این همه فاصله گرم  و جوشان نگه داشته است. در كجا آن پیاله لب شكسته و آبله گرفته پیدا می‌شود كه با حجمی پر از دوغ و ماست و سیری تلخ آنهمه مردم را سیر كند و طعمش بعد از اینهمه سال هنوز در زیر  زبان مردم باقی مانده باشد؟ طعم طعامت، رنگ عقیق چایت، بوی خوش شالیهای بی مثالت، از همه مهمتر جنس برنجی (بُرنزی) استكانهایت كه صد بار به سنگ‌ها خورده بود و نشكسته بود، در كجا یافت می‌شود. تا ما امروز دنبال آنها بگردیم و حتی یكبار دیگر انرا تجربه كنیم؟

 

كجا رفتند آن 122مرددلیرت  ؟ كجا شدند آنهایی كه هر صلاه ظهر، بی‌ریا و تكبر بی‌دردِ طبقاتی و قبیلگی دور هم جمع می‌شدند و اول سر و صورتی آب می‌زدند و بعد با نوك داس خسته خود، خاشاك زمین را كنار می‌زدند‌ و می‌نشستند و چنان «آخیش» از سر راحتی می‌گفتند كه كه هیچ شاهی لذت آن لحظه را تجربه نكرده است.

می‌دانم بردکر وسرتلپ اسودگاه قبیله ام تنهایت گذاشتند، غریبت گذاشتند. به تو پشت كردند. حالت را نمی‌پرسند. حالا دیگر چویل واویشن وقارچ وبسهرت کهنه  است. حالا دیگر چایت جوشیده و استكان‌هایت قدیمی شده‌اند. حالا دیگر آن تار تار علف‌هایت را از گوشه‌گوشه مزارع با احتیاط و وسواس جمع می‌كنند چون دردی از آنها را دوا نمی‌كند.

حالا دیگر هیچ دماغی بوی تند علف تازه درو شده در اوّل تابستان ترا احساس نمی‌كند.

بردکر ای همراز دعاهای پدری ام ، چگونه بگویم این بوی تند علف تازه‌دور شده‌ات چه بود؟ حالا دیگر هیچ كودكی بر خَر خسته‌اش پُشت‌پُشتی سوار نمی‌شود و شعر نمی‌خواند. حالا دیگر هیچ مادری برای فرزند خود نان و سرشیر كنار نمی‌گذارد. بردکر وسرتلپ ،حالا دیگر همه گوسفندان بو می‌دهند. و همه خرهای نازینن باربَر تو از آدم رَم می‌كنند. حال دیگر همه راه‌های تو خسته‌كننده و پُر از سنگ شده است.

ای وطنم ! بر سرت چه آمده است؟

كدام دست ترا از قله افتخار انداخت؟ كدام دست ترا از قبیله ما گرفت؟ ای افتخار اجدادیم و ای پناه قبیله‌ام و ای نگهبان طایفه‌ام چه كسی ترا از ما گرفت؟ و چه كسی مارا از تو دور كرد؟

 ای نگهبان قبیله‌ام چه بر سرشان آمده است؟ بگو شكوه كدام «رشت» یا بَهمن آن شكارچیان را در زیر خروارها برف پنهان كرد؟ دل افروز این همسایه ی قدیمی ام  بگو چه شده است كه محیط بانان خسته  به جای تفریح و تماشای اردیبهشت تو بر روی خروارها برف نشسته و مشت مشت نفرین نثارت می‌كنند؟

دل افروز چه شدند آن نخچیرانی را كه روی صخره‌هایت رقص بهاری سرمیدادند و سرشار از انرژی شكاریان را دنبال خود می‌كشاندند؟ چه شد كجا رفت همان «نچیرانی» كه عشق شكارچیان بود و شكارچیانی كه عشقشان نِچیر بود؟ آیا فراموششان كردی؟ آیا انهمه بهار و بابونه از كنارت گذشت و تو یادت نمی‌آید و خمی به ابرو نمی‌آوری؟

 ای حرمت قبیله من! بگو آن كبك‌هایی كه چون كبوتر حَرَم دورت را می‌گرفتند و از این دَره به آن دَره پرواز می‌كردند و دره‌هایت را پر از آواز جُفت‌خواهی می‌كردند چه شدند؟ دست كدام بی‌دست و پا، انبوه آنها را از تو دریغ كرد و دره‌هایت را از صدای موسیقی آنها خالی ساخت؟ سالها چشم در چشم ما بر بلندای كوه‌ها ایستاده‌ای چه دیدی چه شنیدی چه كردی چه فكر میكنی؟ بگو بگو بگو!

 بگو آیا دوباره شكوه و رونق بازارت برمی‌گردد؟ آیا دوباره این مردم با ایل و تبارمان به طرفت خواهند آمد؟ كدام ایل و تبار؟ آنها كه هركدامشان عزیزی را در جلوی چشم‌های تو تقدیم تو كرده‌اند؟

چه می‌گویی آیا دوباره شب‌ها در آغوش سیاه چادرانت خواهند خوابید؟ آیا باز مردم، این قحطی‌زدگان شعر و محبت و شعار، غروب‌ها زن‌ها و فرزندان خود را به طرفت رهسپار خواهند كرد؟ایاباردیگر های وهوی(هیبله) سادات راازمیان خود خواهی شنید، آیا خواهد شد ببینیم صبحی علی‌الطلوع شیر گوسفندان را بر پشت خران وزنان ایل مشک رابه پشت بی‌آلایش خواهند آورد؟

ای وطن ! مزاح و خوش طبعی نمی‌كنم این همه درد من است. این سرآغاز و پایان همه افكار من است كه روزی دوباره ترا داشته باشم به طرف تو بیایم. روزی سنگریزه‌های سر راهت را جمع خواهم كرد و همه كوله‌بار خود را خواهم بست و به طرفت خواهم آمد با یك دسته «بابونه » و بنفشه بهار را تبریكت خواهم گفت و در ازای آنهمه «بابونه » از تو خواهم خواست كه فقط بگذاری یكبار دیگر جمع قدیمی ما دور چشمه‌ها شكل بگیرد با همان صداقت و سادگی، با همان نداری و ناچیزی. بدون آلایش و آلودگی. باور كن روزها همان‌هایی بودند كه با تو به سرشدند، بقیه روزها را هیچ به یاد ندارم و در منحنی خاطراتم فقط با تو بودن‌ها سر بركرده‌اند و خودنمایی می‌كنند. هیچ می‌دانی بعد از تو ما را به كجا تبعید كردند.

 

 بگذار بگویم تو گوش شنوای همه ما هستی. بعد از تو ما را به جایی بردند كه همه چیز غیر از تو بود. همه چیز اما هیچ كدام لذت تو را نداشت در حسرت یك لیوان آب چشمه‌هایت مانده‌ایم. لذت یك پیاله ماست و دوغ و برنج چمپایت  ظهرهایت هنوز هم در دل‌مان مانده است. بعد از آن هی روزشماری می‌كنیم هی تقویمها را سیاه می‌كنیم تا شاید صفحه میعاد و ملاقات‌مان را پیدا كنیم و یكبار دیگر بدون اینهمه هیاهوی شهر و ماشین و دود و صنعت، كنار هم در صلاه ظهر كنار ضریح منور جدمان وچشمه‌هایت سرمست از خستگی‌های روزانه بخندیم آنقدر كه دوری انهمه سال از تو را فراموش كنیم به امید ان روز.  هرکه اودور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش .

آستان مقدس امامزاده میرسالار(ع) یکی از زوار پذیرترین امامزادگان استان کهگلویه وبویراحمد با طبیعتی بکر وچهار فصل در 80 کیلومتری شهرستان کهگلویه و8 کیلومتری شهر دیشموک در میان تنگه فارتق واقع می باشد .

هیات امنا ءو معاونت فرهنگی این استان مقدس ضمن تبریک سال نو قدمهای شمارا بردیده منت نهاده واماده  پذیرایی از زوار ومهمانان نوروزی می باشیم

 


:: بازدید از این مطلب : 729
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
این وبلاگ برای معرفی طایفه سادات صحیح النسب میرسالاری طراحی گردید .در این وبلاگ اداب ورسوم ،مطالب تاریخی،معرفی شخصیت هاو...........می پردازیم
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
نظر سنجی

نظر شمادرباره هیئت امنای امامزاده میرسالار(ع)

پیوندهای روزانه